گروه نویسندگی صریر




ت


حیاتی که در گرو سفرهای تبلیغی است

خبرگزاری «حوزه» بعضی از امور، قابل انفکاک از امور دیگر نیستند. گویا تصور آنها، بدون دیگری محال است، از جمله واژه هایی که همیشه در کنار یکدیگر بکار می رفته و می رود، واژه طلبه و تبلیغ است.

نمی توان طلبه بود و با تبلیغ آشنایی نداشت. نمی توان ادعای منش طلبگی داشت؛ اما نسبت به اصول مُبلغ بودن ناآگاه بود.

در قرآن کریم برای تبلیغ واژه‌های «انذار»، «ابلاغ»، «تبشیر»، «تخویف»، «هدایت»، «ارشاد»، «دعوت»، «امر به معروف و نهی از منکر» آمده است که هریک به بُعدی از ابعاد تبلیغ اشاره دارد.

خداوند در قرآن می فرماید:

الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسَالاَتِ اللَّهِ وَیَخْشَوْنَهُ وَلاَ یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلَّا اللَّهَ وَکَفَى بِاللَّهِ حَسِیباً

(این سنّت خداست در حق) آنان که تبلیغ رسالت خدا کنند و از خدا می ‌ترسند و از هیچ کس جز خدا نمی ‌ترسند و خدا برای حساب به تنهایی کفایت می‌ کند. (سوره احزاب، آیه 39)

آموزه های دین در قالب ها و به شیوه های گوناگون قابل ارائه است؛ اما وجه اشتراک تمام روش های تبلیغی، وجود انس و الفت میان پیام رسان و دریافت کننده پیام است.

اگر محبت بر روابط مُبلغ و مردم حاکم نباشد، تبلیغ، اثر مورد انتظار را نخواهد داشت.

اما آنچه در ایجاد این محبت مؤثر است تعامل و ارتباط با دیگران است و آنچه می تواند به تعامل، جامه عمل بپوشاند سفر کردن و بین مردم بودن است.

اگرچه ارتباط با مردم از میان صفحات کتاب و پشت شیشه مانیتور نیز امکان پذیر است؛ اما هیچ یک نمی تواند جای ارتباط رو در رو و تعامل مستقیم را بگیرد.

به میان مردم نرفتن و در جمع مردم نبودن و همه چیز را دورا دور رصد کردن، از مهمترین آسیب های تبلیغ است که اگر یک مُبلغ به تصحیح آن اقدام نورزد، فاصله از مردم او را از فلسفه تبلیغ دور خواهد کرد.

 هرچند طلابی که در سال های ابتدایی ورود به حوزه هستند به تبلیغ و سفرهای کوتاه ومتعدد اهتمام می ورزند و از این طریق با مخاطبان خویش ارتباطی نزدیک و مستقیم برقرار می کنند؛ اما متاسفانه گاها دیده می شود که با بالارفتن درجات علمی و اجرایی برخی از طلاب، فاصله آنها نیز با مردم بیشتر شده و از دیدن زیست عادی مردم و نشست و برخاست کردن با آنها امتناع می ورزند.

از جمله خلأهای موجود در جامعه دینی، شکاف و فاصله بین دینداران و مبلغان دینی است و هرآنچه به ایجاد این خلأ و عمق این شکاف کمک کند، آسیب تلقی می شود؛ لذا آسیبِ نبودن در دل مردم، در تعمیق بخشی این خلأ، مؤثر خواهد بود و هرچه سفرهای تبلیغی کم و کوتاه شود، دامنه این آسیب گسترده تر خواهد شد.

حیات تبلیغ، در گرو مخاطبان مُبلغ است و اگر مخاطبی وجود نداشته باشد، تبلیغ علمی و عملی و قلبی و لسانی بی معنا خواهد بود.

حیات مخاطبان نیز در گرو شناخت است و از بهترین ابزارهای شناخت، سفرهای تبلیغی ست. در سایه این سفرهاست که مبلغ می تواند دین را بهتر بشناسد و دقیق تر بشناساند. آشنایی با علایق، سلایق، نیازها و امکانات مردم که محصول سفر و درجمع مردم بودن است، مخاطب شناسی مُبلغ را تقویت کرده و مبلغی که مخاطبش را بهتر بشناسد، صحیح تر تبلیغ می کند.

زهرا ابراهیمی، عضو گروه نویسندگی صریر وابسته به دفتر تبلیغات اسلامی اصفهان


لینک مطلب در خبرگزاری حوزه



ب


بهار


چقدر به آمدن بهار حساسید؟ چقدر برگهای تازه درختان در واپسین روزهای زمستان و اوایل بهار چشم و دلتان را نوازش می دهد؟

برای من یک حس زیبا همراه با نشاط را دارد اما گوشه چشمانم نم ناک است و هاله نازکی از غم روی دلم نشسته، انگار این زمستان و بهار مرا به یاد مرگ و م می اندازد.

چرا در حین نشاط در وقت بهار گرد غم و حسرت بر دلم نشسته؟

آری پاسخ این است که به این درختان سرسبز نگاه می کنم و می گویم: خوش به حالتان، حیات مجددتان چقدر زیباست؟

آیا من هم همینطور هستم؟ روز ، زیبا و با طراوتم؟

باور کنید نگاه می کنم لذت می برم به یاد شهیدان، صالحان، عالمان، بهتر بگویم به یاد شفیعان قیامت می افتم.

اما وجه تشابه درختان با شفیعان قیامت در چیست؟ چرا اینها به ذهنم می آید؟

آری از قرآن آموخته ام که این افراد در روز م وقتی به بهشت رهسپارند می توانند افراد دیگری را هم با خود ببرند (شفاعت کنند).

این درختان هم خود سرسبز شده اند و هم زیبایی و طراوت، نشاط و حیات را برای ما انسانها و محیط به ارمغان آورده اند.

 

شاید به همین خاطر است که حاضریم رنج سفر را تحمل کنیم تا بتوانیم لحظاتی را از طراوت و زیبایی طبیعت بهره مند شویم.

حالا که چنین است بیایید ما هم کاری کنیم که از درختان کمتر نباشیم.


لینک مطلب در ندای اصفهان


سادات اصفهانی


هنر


هنرشنیدن خود راتقویت کنید

در جامعه کنونی با توجه به پیشرفت علوم تجربی وتوجه بیشتر به محسوسات هنر جایگاه والای خویش را از دست داده است و به ابزاری صرف برای ایجاد هیجان در مخاطب بدل شده است . امانیسم هم با محوریت انسان و رفتار واعمال آن فقط به بررسی جنبه های وجود جسمانی او می پردازد .هرچند اعمال او صرفا جنبه جسمانی وحتی نزول او از مرتبه انسانی به مرتبه حیوانی باشد.هنرمند در این زمان به هدف تعالی جامعه هنر نمی آفریند وخود را به این امرمتعهد نمی داند .

        در بسیاری از موارد نیز از آنجا که به بعد انسان توجه نمی شود هنر را حذف می کند. آری اگر نوشین آب فقط برای رفع عطش از جسم باشد فرقی نمی کند از چه لیوانی نوشیده شود.حتی اگر آن لیوان یک بار مصرف باشد مشکلی از لحاظ زندگی جسمانی  او ندارد ولی آنکه آب را به نیت رفع عطش از روح وجسم می نوشد به همه جوانب وسیله توجه می کند.لیوان سفالی که با طینت انسان هماهنگی دارد، با بردن نام پرودگار هنگام نوشیدن آب تشنگی را از روح انسان برطرف میسازد.

     وقتی معمار،خانه را صرفا برای استراحت جسم ساکنان آن می سازدو آن را محل نزول روح نمی بیند،فقط وسیله راحتی جسم را فراهم میکند.اما معماری که هنرمند قدسی است،در خشت خشت آن روح انسانی را هم در نظر می گیرد.از بیرونی تا اندرونی از سکوی کنار درورودی گرفته تا هشتی ابتدای منزل که وقتی کسی وارد می شود با قرار گرفتن در آن تمام نا آرامی های بیرون خانه را همان جا فرو می ریزد وبا بساطت خاطر به آن وارد می شود .چنین منزلی محل پرورش روح وجسم انسان واقع می شود.

       اگر انسان فقط همین بدن جسمانی باشد فرقی نمی کند بر روی چه فرشی قدم بگذارد.آنچه اهمیت دارد استقرار و آسیب ندیدن جسم است.ولی وقتی به جنبه او توجه می شود نقوش روی قالی که با دستان هنرمند دختر بچه روستایی نقش بسته است اهمیت پیدا میکند.

     در این میان رسالت هنرمند خطیر تر از گذشته می نماید چرا که وی بر خلاف سیر جامعه جسم را تنها مرکبی برای روح می داند ودر حد ابزاری برای حرکت به سوی دیار معشوق به تیمار آن می پردازد.در این زمان مبلغ دینی باید بیشتر از پیش به   تهذیب نفس وکسب مقامات عرفانی بپردازد واز طرف دیگر با ممارست در زمینه هنر های مختلف آن را جهت برقراری رابطه بین خالق ومخلوقاتش به کار گیرد.

آزاده ابراهیمی




عشقعاشقانی که چون شمع سوختند

این سوال بارها و بارها از جانب افراد مختلف مطرح شده و پاسخ های گوناگونی به آن داده شده است.اما بیایید یک بار هم قضیه را منظر اهل البیت اباعبد الله(علیه السلام) نظاگر باشیم.

 تا کنون پای درد دل شهدا و یا در زمان کنونی همسر مدافعان حرم نشسته اید؟ شرح دلدادگی آن ها را شنیده اید؟با اینکه همسر آنمعصوم نبودند.حتما دجار خطا ها و اشتباهاتی در زندگی و ارتباط با همسر خود بوده اند.ولی اگر از آن ها بپرسیم آیا دوست داشته اند تا آخرین لحظه کنار همسران خود باشند و تا آخرین نفس عشق خود را نثار معشوق  کنند چه پاسخی خواهند داد؟آیا این منتهای آرزوی آن ها نبوده است؟

حال در صحرای کربلا با امامی و مرادی رو برو هستیم که هنوز که هنوز است بعد از گذشت 1400 سال، میلیون ها دلداده در هر گوشه از جهان مشتاق جان بازی در حریم عشق او هستند.عشق بازانی که حتی برای یک لحظه با او نبودند ودر کنارش زندگی نکردند؛ولی تنها با شنیدن وصف او ندای «یالیتنا کنا معک »آنها گوش فلک را کر کرده است.

 حال باید پرسید،همسری همچون رباب که تاریخ از او به عنوان عارفه ای یاد می کند دوست داشت امامش،ولی زمانش و همسر ومعشوقش را تا پای جان همراهی کند یا نه؟آیا از دست دادن علی اصغر برای او سخت تر بود یا دوری از محبوبی که سال ها طمع زندگی بهشتی را در کنارش تجربه کرده بود؟  این همه وصف لحظات قبل و بعد از شهادت امام و یارانش را شنیده اید اما تاکنون شنیده اید که تاریخ لحظه ای پشیمانی و اظهار عجز از طرف نه تنها همسران و نزدیکان امام(علیه السلام) بلکه حتی همسر یاران امام نقل کرده باشد؟ بزرگوارانی چون ام البنین (نا مادری امام (علیه السلام))که به دلایلی شرایط حضور در صحرای کربلا را نداشتند موقع بازگشت کاروان تنها سراغ عزیز زهرا(سلام الله علیها) را می گیرند و به این طریق عشق بی بدیل خود به حسین(علیه السلام) را در تاریخ ثبت می کنند.

در این میان وضع و حال دلدادگی خواهرش زینب (سلام الله علیها) که بر همگان مکشوف است. همراهی او با برادرش در همه سفر ها شرط ضمن عقد او بود چرا که طاقت دوری نداشت. این سوال تنها از جانب ما آینده گان مطرح شد ولی در آن زمان شاید همسران و فرزندان ایشان برای بودن کنار حضرتشان با یکدیگر نرد عشق می باختند و از فکر دوری از محبوب  چون شمع می سوختد.


آزاده ابراهیمی



تبل


حیاتی که در گرو سفرهای تبلیغی است

خبرگزاری «حوزه» بعضی از امور، قابل انفکاک از امور دیگر نیستند. گویا تصور آنها، بدون دیگری محال است، از جمله واژه هایی که همیشه در کنار یکدیگر بکار می رفته و می رود، واژه طلبه و تبلیغ است.

نمی توان طلبه بود و با تبلیغ آشنایی نداشت. نمی توان ادعای منش طلبگی داشت؛ اما نسبت به اصول مُبلغ بودن ناآگاه بود.

در قرآن کریم برای تبلیغ واژه‌های «انذار»، «ابلاغ»، «تبشیر»، «تخویف»، «هدایت»، «ارشاد»، «دعوت»، «امر به معروف و نهی از منکر» آمده است که هریک به بُعدی از ابعاد تبلیغ اشاره دارد.

خداوند در قرآن می فرماید:

الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسَالاَتِ اللَّهِ وَیَخْشَوْنَهُ وَلاَ یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلَّا اللَّهَ وَکَفَى بِاللَّهِ حَسِیباً

(این سنّت خداست در حق) آنان که تبلیغ رسالت خدا کنند و از خدا می ‌ترسند و از هیچ کس جز خدا نمی ‌ترسند و خدا برای حساب به تنهایی کفایت می‌ کند. (سوره احزاب، آیه 39)

آموزه های دین در قالب ها و به شیوه های گوناگون قابل ارائه است؛ اما وجه اشتراک تمام روش های تبلیغی، وجود انس و الفت میان پیام رسان و دریافت کننده پیام است.

اگر محبت بر روابط مُبلغ و مردم حاکم نباشد، تبلیغ، اثر مورد انتظار را نخواهد داشت.

اما آنچه در ایجاد این محبت مؤثر است تعامل و ارتباط با دیگران است و آنچه می تواند به تعامل، جامه عمل بپوشاند سفر کردن و بین مردم بودن است.

اگرچه ارتباط با مردم از میان صفحات کتاب و پشت شیشه مانیتور نیز امکان پذیر است؛ اما هیچ یک نمی تواند جای ارتباط رو در رو و تعامل مستقیم را بگیرد.

به میان مردم نرفتن و در جمع مردم نبودن و همه چیز را دورا دور رصد کردن، از مهمترین آسیب های تبلیغ است که اگر یک مُبلغ به تصحیح آن اقدام نورزد، فاصله از مردم او را از فلسفه تبلیغ دور خواهد کرد.

 هرچند طلابی که در سال های ابتدایی ورود به حوزه هستند به تبلیغ و سفرهای کوتاه ومتعدد اهتمام می ورزند و از این طریق با مخاطبان خویش ارتباطی نزدیک و مستقیم برقرار می کنند؛ اما متاسفانه گاها دیده می شود که با بالارفتن درجات علمی و اجرایی برخی از طلاب، فاصله آنها نیز با مردم بیشتر شده و از دیدن زیست عادی مردم و نشست و برخاست کردن با آنها امتناع می ورزند.

از جمله خلأهای موجود در جامعه دینی، شکاف و فاصله بین دینداران و مبلغان دینی است و هرآنچه به ایجاد این خلأ و عمق این شکاف کمک کند، آسیب تلقی می شود؛ لذا آسیبِ نبودن در دل مردم، در تعمیق بخشی این خلأ، مؤثر خواهد بود و هرچه سفرهای تبلیغی کم و کوتاه شود، دامنه این آسیب گسترده تر خواهد شد.

حیات تبلیغ، در گرو مخاطبان مُبلغ است و اگر مخاطبی وجود نداشته باشد، تبلیغ علمی و عملی و قلبی و لسانی بی معنا خواهد بود.

حیات مخاطبان نیز در گرو شناخت است و از بهترین ابزارهای شناخت، سفرهای تبلیغی ست. در سایه این سفرهاست که مبلغ می تواند دین را بهتر بشناسد و دقیق تر بشناساند. آشنایی با علایق، سلایق، نیازها و امکانات مردم که محصول سفر و درجمع مردم بودن است، مخاطب شناسی مُبلغ را تقویت کرده و مبلغی که مخاطبش را بهتر بشناسد، صحیح تر تبلیغ می کند.

زهرا ابراهیمی، عضو گروه نویسندگی صریر وابسته به دفتر تبلیغات اسلامی اصفهان


لینک مطلب در خبرگزاری حوزه



مدیر

مدیریت بحران، در گرو رفع بحران مدیریت 

 

پیش از آنکه بخواهیم بلایای طبیعی را از نشانه های آخرامان دانسته و یا بحث قضا و قدر الهی را پیش بکشیم باید به بحث بحرانی که در امر مدیریت در کشور وجود دارد اشاره کنیم. تا وقتی در مسئله مدیریت، دچار بحران هستیم،  قادر نخواهیم بود مدیریتی مطلوب برای بحران ها داشته باشیم.

اگرچه وضعیت مدیریت در کشور ما اسفناک است؛ اما بی کفایتی و بی تدبیری مدیران در شرایط بحرانی بیش از سایر شرایط نمود پیدا می کند.

اجمالاً می‌توان گفت حیطه مسئولیت مدیران در سه بخشِ پیش از بحران، همزمان با بحران و پس از بحران قابل تقسیم است،  اما مدیریت مدیران در کشور ما مدیریتی لحظه ای است که آن هم با تأخیر و تنها به مدیریت همزمان با بحران ختم می‌شود و برای دو دسته دیگر یعنی پیش و پس از بحران، از جانب مدیران برنامه ای وجود ندارد.

برخی از مدیران ما نه پیشگیری هایی برای پیش از بحران دارند و نه حتی تدبیری برای پس از بحران ها؛ آنها تنها و تنها آن هم تحت فشار اعتراض‌ها و ترس از اینکه مبادا منصبشان را از دست بدهند به واکنش های لحظه ای رو می آورند.

 اینجاست که باید اعتراف کرد تلاش‌هایی که در زمان بحران از سوی مدیران انجام می گیرد، بدون وجود پیش زمینه های لازم و اامات پیش از بحران، تلاشهایی مذبوحانه است که ره به جایی نمی برد.

عدم وجود مدیریت صحیح و سیستماتیک در کشور منجر به غافلگیری همه ما در شرایط بحرانی می‌شود.

وقتی برنامه ای یکپارچه و منطقی بر سیستم مدیریتی حاکم نیست و مدیران نسبت به حوزه مدیریتی خویش شناخت منطقه ای و جغرافیایی و فیزیکی ندارند و همچنین نسبت به پتانسیل های مثبت و منفی موقعیت‌ها بی‌خبرند، قادر به پیش‌بینی بحران ها نخواهند بود و به هنگام بحران نیز قادر به واکنش درست نمی باشند.

اگرچه در شرایط عادی بی کفایتی مدیران مشهود است، اما در شرایط بحرانی این بی کفایتی بیشتر رخ می نماید و اینجاست که ضرر مسئولان و مدیران بدون تخصص هویدا می شود.

از دیگر مشکلاتی که در زمان بحران رخ می دهد این است که مردم ما به دلیل حس مسئولیت و انسان دوستی به سراغ مدیریت های مردمی می روند و در صدد کمک رسانی به گرفتاران در بحران بر می آیند اما وجود آشفتگی ها و بی نظمی ها و نبود برنامه مدون و تداخل کمک ها در یکدیگر گاهی مواقع نتیجه مناسبی در بر نخواهد داشت و این امر منجر به افزودن بحران جدیدی به بحران قبلی می شود و ما ناخواسته با پدیده بحران در بحران روبرو می شویم؛ لذا وقتی کفایت در مدیریت نباشد نه مدیران تلاش خواهند کرد و نه تلاش غیر مدیران ثمربخش خواهد بود.

البته این گفتار به معنی بی اهمیت انگاشتن کمک های مردمی نیست. حضور به موقع مردم و نیروهای جهادی و امدادی خودجوش در شرایط سخت، مرهمی بر دل رنج دیدگان است؛ اما در عین حال حضور مردم نمی تواند جانشین بی کفایتی مسئولان باشد.


زهرا ابراهیمی، عضو گروه نویسندگی صریر وابسته به دفتر تبلیغات اسلامی اصفهان

                                                                      

                                                            لینک مطلب در خبرگزاری حوزه


او

آتشی بر هنرِ آمیخته به هوای نفس


با اندک توجه درآیات الهی می‌توان به این حقیقت دست‌یافت که هنر قداست دارد، چراکه منشأ اولیه آن ذات اقدس پروردگار است و کسی هنرمند نامیده می‌شود که قداست هنر را حفظ نماید.

 
شهید آوینی، شهید اهل‌قلم و هنرمند نام‌آشنای معاصر، به‌ واقع این اصل اساسی را دریافت و با آنکه هنرش سرودن شعر و نویسندگی بود اما در برهه‌ای از زمان با درک قداست هنر، به‌ محض اینکه احساس کرد ردپایی از هوای نفس در هنرش به چشم می‌خورد، آن را به آتش کشید و کارنامه درخشان او بعد از شناخت مسیر و دریافت نقشه راه، گویای این واقعیت است.

 
ملت، اجتماعی بزرگ است، از تمام انسان‌هایی که در یک مکان آشنا به نام وطن در کنار یکدیگر چرخ زندگانی را می‌چرخانند و اگر هرکدام از چرخ‌دنده‌های این چرخ نتواند نقش خویش را درست اعمال کند، حرکت این چرخ با مشکل مواجه خواهد شد و هنرمندان نیز از این فرآیند حقیقی مستثنی نیستند و لازم است هرکدام در جایگاه خود به‌ درستی ایفای نقش کنند.

شهید آوینی باهدف نشان دادن حقایق، «واحد تلویزیونی جهاد سازندگی» را برگزید و با اعتقاد به اینکه به تصویر کشیدن آنچه بازیگران زندگی در بحران‌های حیات انقلاب انجام می‌دهند، وظیفه اوست؛ اذعان می‌کند که ما توانستیم از آغاز پیروزی انقلاب اسلامی جز برای دوره‌ای کوتاه، درباره همه وقایع تاریخی فیلم بسازیم.

 
رزومه کاری او با ساخت (شش روز در ترکمن‌صحرا) در مورد واقعه «خلق ترکمن» در گنبدکاووس، (خان گزیده‌ها) به هنگام غائله ناصرخسرو خان قشقایی در شیراز، (گم‌گشته‌های دیار فراموشی) در مورد مردم محروم بشاگرد، (فتح خون) در مورد های مرزی عراق پیش از جنگ رسمی و . سندی بر این ادعاست.

علاوه بر آنچه ذکر شد، توجه به سیل خوزستان در سال 1358 از دیگر تلاش‌های این شهید در مسیر انسانیت است که شهید آوینی به‌موقع سیل ننشست و از راه دور به افاضه کلام نپرداخت، بلکه با شناختی که از وظیفه خویش داشت به‌جای سخن گفتن عمل کرد.

 
و چه دل‌خراش است آنچه این روزها شنیده می‌شود که فلان سلبریتی به‌جای همدردی با اهالی گوشه‌ای از وطنش، مشکل پیش‌آمده را عذاب الهی در ازای اعلام برائت دانسته و یا دیگری که به انتشار عکس لبخند سیل‌زدگان منهای تصویر بسیجی حاضر درصحنه می‌پردازد و از آن‌هم تلخ‌تر سکوت عده‌ای دیگر که به هنگام اظهار عشق مسلمانان به امامشان، تمام هم‌وغمشان فقرا می‌شود و گاه نیاز، سکوت اختیار می‌کنند.

آری افتخار به دست آوردن نام شهید به‌آسانی به دست نمی‌آید؛ بلکه نتیجهٔ ایثارگری به هنگام نیاز است که اگر انسان دل به دنیا ببندد، نتیجه‌اش می‌شود وسوسه‌های شیطانی و به ملکیت درآوردن کمک‌های مردمی به زله‌زدگانی که خداوند با دستان هم‌وطنان مهربانشان به یاری آن‌ها شتافته و در مقابل اگر انسان دل به خدا ببندد نتیجه‌اش می‌شود بخشش سهمیه‌های هدیه 90 هزارتومانی بنیاد فارابی به خانواده‌های شهدا و یا هدیه دادن سکه‌های بهار آزادی (جایزه باارزش جشنواره فیلم‌های جنگی) به واحد تلویزیونی، زیرا آنچه شهید و گروهش انجام می‌دادند بنا به گفته خود ایشان از پول و بوروکراسی با دستگاه‌های نظامی و یا هر چیز دیگر برنمی‌آید، مگر انگیزشی که ریشه در عشق دارد.


زهرا صادقی

 

لینک مطلب در خبر گزاری فارس




ج
سخنی از پیران به جوانان

حوزه/ ای جوان! من نمی ‌گویم، آنان که ربیع جوانیشان گذشته است می ‌گویند: «غافلی از قدر جوانی که چیست // تا نشوی پیر ندانی که چیست»

خبرگزاری «حوزه»، / همه‌‌ ی حرفش این بود که «شما مرا درک نمی ‌کنید، بگذارید جوانی‌ ام را بکنم«! اما همه‌ ی جوانیش خلاصه شده بود در یک موبایل و چت های گاه و بیگاهش، در یک هنذفری و شنیدن آهنگ های ناب امروزی، در مرام رفاقت و رفیق ‌بازی، در فلان مد و لباس و آرایش، در بخور و بخواب و بیهودگی .

اما به راستی جوانی چیست؟! آیا جوانی کردن در اینها خلاصه می ‌شود؟!

می ‌گویند جوانی بهار زندگیست. اما بهار یعنی چه؟!

بهار یعنی فصل آغاز زندگی دوباره، بهار یعنی بیدار شدن، بهار یعنی آرامش، بهار یعنی شور و اشتیاق، بهار یعنی شکوفایی .

 بهار می‌ آید و می ‌رود، دوباره می ‌آید و می ‌رود . اما بهار جوانی هدیه ‌ایست که تنها یکبار فرصت بهره‌ بری از آن نصیبمان می‌ شود.

در اطرافمان آدم های بسیاری هستند که ورق های تقویم بهاریشان گذشته است و در زمستان زندگیشان به سر می‌برند. نسلی که در کوله ‌بار عمرشان، روزها، ماه ها و سال های زیادی را پشت سر گذاشته ‌اند و گاه زمزمه می ‌کنند: «جوانی کجایی که یادت بخیر.»

 ای جوان! من نمی ‌گویم، آنان که ربیع جوانیشان گذشته است می ‌گویند: «غافلی از قدر جوانی که چیست // تا نشوی پیر ندانی که چیست»

حالا بگویم جوانی چیست؟! جوانی بهاریست که یکبار می‌ آید، جوانی خورشیدی ‌ست که یکبار طلوع می ‌کند، جوانی رودی ‌ست که یکبار جاری می ‌شود، جوانی بوته‌ ی گلی ‌ست که یکبار شکوفا می ‌شود . فقط یکبار! از این یکبارها چگونه می ‌خواهی بهره ببری؟! نمی ‌گویم که جوانی نکن و فارغ از سر خوشی های دوران جوانیت باش! اما جوانی برای تو فصل شورانگیزی ‌ست که می ‌توانی بهترین ها را برای خودت رقم بزنی.

جوانی فصل انتخاب ها و تصمیم‌ گیری های اساسی زندگی توست. انتخابی که می ‌تواند ضامن سعادت و یا عامل شقاوت تو باشد.

ای جوان! خودت را بشناس. گوهر وجودیت را بشناس. عزت و شرف خودت را بشناس. تو از نسل آدمی که خداوند به ملائک فرمود: «أسجدوا .». تو از نسل آدمی که خداوند کرامتش بخشید. پس کرامت خودت را حفظ کن!

تو در ابتدای مسیر پر پیچ و خمی قرار گرفته ‌ای که خودت انتهایش را مشخص می ‌کنی! مسیری که هرگونه رفتی، راه بازگشتی نداری! پس الگوی حرکتی خودت را درست انتخاب کن! و چه الگویی بالاتر از بهترین اسوه و سرمشق که خداوند فرمود: «قد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه .» . چه الگویی بهتر از الگوهای قرآنی، چون: یوسف، مریم بنت عمران، ابراهیم .

مریم اسحاقیان، عضو گروه نویسندگی صریر وابسته به دفتر تبلیغات اصفهان


لینک مطلب در خبرگزاری حوزه



رمضان



رمضانمان را لحظه دیدار بگردان!

قدم قدم نزدیک می‌شوی. عطرت از دورادور به مشام همگان می‌رسد. تو مظهر خوبی‌ها و نورهایی. تو نابود کننده‌ی تاریکی‌ها و ظلمت‌هایی.

آری تو! خود تو را مقصود است؛ ماه عزیز خدا، ماه نیکو و زیبای رمضان

زمانی که در گرداب ظلمت و غفلت غرق آرزوهای دنیا شده بودم، زمانی که در دریای تاریکی دست و پا می‌زدم، عطر تو که به مشامم رسید لحظه‌ای به خود آمدم؛ نه تنها من، بلکه تمام بندگان غافل و ناغافل خالقم.

ناغافلان را که خوشا به سعادت و اقبالشان، که نه رمضان، بلکه تک تک روزهای خداوند را فرصتی برای وصول به سعادت می‌دانند، و منِ غافل را که رمضان برایم با دیگر ماه‌ها تفاوتی حاصل است.

رمضان ماه میهمانی خداست و خوشا میهمانانی که میزبانشان خالقی چون خدا باشد. خدایی که سایبان مهربانی و لطف و عنایت را بر سرشان نهاده است.

سی روز، هفتصد و بیست ساعت و هزاران هزار دقیقه و ثانیه قطعا فرصت کمی نیست، برای به خود آمدن، برای خدایی شدن و رنگ خدایی به خود گرفتن، برای نجات از گرداب هلاکت و وصول به معبودی بی‌همتا. رمضان معجزه‌ایست بی‌نظیر.

معبودی که با وجود تمام گناهان و کاستی‌ها، با وجود تمام بی‌لطفی و بی‌مهری‌ها، باز هم عاشقانه مانند مادری به بندگانش مهر می ورزد. معبودی که همیشه آغوش گرمش برای پناه بردن باز است و هیچ گاه از دسترس آدمی خارج نیست.

زمزمه‌ی یا علی و یا عظیم” به گوش می‌رسد. انگار همین نزدیکی‌هاست سحرهایی که بوی نمناک باران می‌دهد؛ بی‌آنکه بارانی باریده باشد و این عطر، عطر رحمت خداست.

گویی رمضان ماه پرهیز و پرهیزگاری است، پرهیز از انبوه گناهان. ماه تشنگی و عطش؛ اما نه تشنگان آب! بلکه تشنگان عشق الهی” که هرگز سیراب نخواهند گشت و پیوسته برای رفع عطش خود خواهند جنگید.

در رمضان باید اینگونه بود. دیگر نیازی به چتر نیست. چترها را باید بست و زیر باران رحمت الهی خیس شد. [چتر گناه و معصیت، چتر تکبر و غرور، چتر حسادت و کینه، همه و همه باید بسته شوند، چرا که مانع رسیدن لطف و رحمت معبود می‌گردند.]

خداوندا! یاری رسان، تا نه تنها در رمضانت بلکه در تمام لحظه ها و سال ها و ماه ها و روزهایت چتر گناه را هرگز باز نکنیم و ما را پیوسته از رحمت و لطف خود بی‌نصیب مگذار. امید آنکه در افطار روزه های رمضان امسال همسفره‌ی مهدی فاطمه باشیم؛ البته اگر لیاقت و سعادتی باشد. پس رمضانمان را لحظه ی دیدار بگردان.

افسانه مرادی

لینک مطلب در  ندای اصفهان



مهدی


مهدویت و آن طرف بام


دشمن از مدت ها قبل، امام زمان (علیه السلام) را به نحوی خشن و جنگجو معرفی می کرد. همیشه تمثال مبارک ایشان را با شمشیری به نمایش می­گذاشت که خون از آن می چکید.

بچه شیعه ها هم گاها چنین تصویری از امام در ذهن خویش ترسیم می کردند؛ اما امروزه به لطف الهی و با تلاش و کوشش دلسوزان مهدویت این چهره از ذهن ها در حال زدوده شدن است و خُلق خوش ایشان که میراث جد مطهرشان رسول مهربانی و رحمت است، در جهان معرفی می­گردد. چهره­ ای نورانی که قرآن به دست دارد و به همه با نگاه محبت می ­نگرد؛ اما باید به این نکته مهم توجه داشته باشیم که این بار از آن طرف بام به پایین نیفتیم.

آنقدر از زیبایی و موهای مجعد یار نگوییم که هدف اصلی ظهور ایشان از یادها فراموش شود. «یَملَأُ الله بِهِ الاَرضَ قِسطاً وَ عَدلاً کَما مُلِئَت ظُلماً و جَورا» (کمال الدین و تمام النعمة، شیخ صدوق، ج ‏۲، ص ۳۷۷)

هدف ایشان برپایی حکومت جهانی است و صد البته دنیا پر است از حاکمانی که با ظلم و جور بر مردم حکومت می کنند و با ظهور ایشان و به خطر افتادن موقعیت خود، اقدام به قیام علیه ایشان می­ نمایند و قطعا در این شرایط شمشیر حیدری توسط ایشان از غلاف بیرون می­آید و گردن طغیانگران از آن در امان نخواهد بود.

باید مراقب باشیم نشان دادن چهره مهربان حضرت باعث نشود که عنوان یاران و زمینه سازان ظهور، تنها به کسانی که بر سر سجاده می نشینند، اهل تهجد و عبادت هستند، دست محبت بر سر مردم می کشند و با ت و حکومت کاری ندارند تعلق گیرد.

اصحاب و یاوران واقعی ایشان نمی توانند نسبت به وقایع جهان بی ­توجه بوده و در برابر ظلم و ستم سکوت اختیار کنند و کنج عزلت گزینند.

آنها همانطور که در برابر مظلومان  رحیم و مهربانند «رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ» (فتح-29)، در برابر معاندان محکم و تزل ناپذیرند. «أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ»(فتح-29)

درست است که در چهره ایشان آثار عبادت مشهود است «سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ»(فتح-29)؛ اما هیبتی دارند که کافران را به خشم می­آورد. «لِیَغِیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ » (فتح-29)

زمامدارن حکومت مهدوی کسانی هستند که از یک طرف، مردم خاک قدم هایشان را برای تبرک برمی دارند و از آن طرف طنین صدایشان لرزه بر پیکر دشمن می ­اندازد.

اگر درصدد این هستیم که برای ایجاد شرایط ظهور قدمی برداریم، باید خود را این­گونه به اخلاق مهدوی متخلق گردانیم.

از یاد نبریم که هدف نهایی قیام مهدوی برقراری عدالت در تمام جهان است. پس شعار مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل شعاری در راستای نهضت مهدوی است.

منتظران منجی برای نجات مظلومان مرز نمی شناسند. هر کجا ظالمی باشد از مقابله کلامی و عملی یار امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) در امان نخواهد بود.

اگر کسی خود را معتقد به مهدویت معرفی کند ولی در ت دخالت نکند، یا مهدویت را درست نشناخته است و یا اینکه در پی فریب مردم و یاری استکبار است.

برای تقرب به امام زمان(عج) و یاران ایشان،کار ی باید کرد. مهدویت بدون استکبار ستیزی معنا ندارد.


آزاده ابراهیمی




ت

حمایت از رونق کدام تولید؟

سال که نو می شود بنرها وشعارهای سال نیز نو می شود؛ ولی در همین شعار باقی می ماند و به کار نمی آید.

راستی یادم رفت به کار هم می آید؛ آن هم در قالب برگزاری همایش و چاپ بروشورهای گزارش فعالیت های انجام شده آن هم رنگی و گلاسه .

چندی پیش به کانون های فرهنگی بن خرید جایزه داده بودند  برای تهیه جوایزی که حواله داده بودند به مؤسسه مربوطه مراجعه نمودم. هدایا مربوط می شد به برندگان مسابقه نقاشی با موضوع  حمایت از تولید ایرانی .

فروشگاه بزرگی از لوازم التحریر وکالاهای فرهنگی و دیگر وسایلی بود که می توانستی به عنوان جایزه به اعضای کانون هدیه دهی .

کمی جلوتر رفتم تا از قیمت ها باخبر شوم. کیفیت چندانی نداشت اما قیمت ها بسیار مناسب بود. به هر ترتیب شروع کردم به برداشتن تعدادی جامدادی، مداد، قاب، کلاسور، جوراب و .؛ در همین حین چشمم به made in china  ور بر روی اجناس که خورد مثل یخ وا رفتم. آخر مگر می شود موسسه ای خودش طراح مسابقه ای باشد که موضوعش  حمایت از تولید ایرانی است و تمام اجناسی که قرار است به اعضا هدیه بدهد چینی و غیر ایرانی باشد .

تصمیم گرفتم به مسئول مربوطه این مسئله را متذکر شوم؛ بلکه اگر ناآگاهانه این کارصورت گرفته است مورد دقت نظر قرار گیرد. در این حین مکالمه دوتن از متصدیان توجهم را جلب کرد .

- آقا، یک بنر هم برای بالای سر درب فروشگاه بزنید. خب همون مطلبی که برای بنر طبقه بالا زدیم باشه یا مطلبش جدید باشه.

- نه جدید بزنید؛ بنویسید: «حمایت از تولید ایرانی؛ رونق تولید ملی»

- بنر ایرانی یا کره‌ای؟

- فرقش چیه؟

- بنر ایرانی رنگش زود می‌ره. دو تا باد هم بخوره، پاره می‌شه.

 

- قربون دستت ! پس رو کره‌ای بزن!

این حکایت طنز نیست؛ این تلخ نوشته، دردی است که تا عمق استخوان را می‌سوزاند. طنز نیست؛ تیغ است که می‌برد و می‌درد و خاک‌ریز خودی را به توپ می‌بندد؛ خود ما هستیم که سفره را از پیش بچه‌های گرسنه خودمان برمی‌داریم و پیش روی بیگانه شکم سیر پهن می‌کنیم و این گونه است که چرخ تولید ملی به درستی نمی چرخد و رونق نمی گیرد .

دلخورم از افرادی که به جای تعصب در استفاده از کالای بومی به کالای بیگانه دل می‌بازند و گرمای بازار آنان را فراهم می‌کنند. این البته فقط ما مردم نیستیم که این مسیر خطا را می‌رویم. تولیدکنندگان هم دارند ما را همراهی می‌کنند یا بهتر است بگوییم ما را در این مسیر به دنبال خود می‌کشند و الا اگر آنان در کیفیت تولید، به نام ایران، تعهد وغیرت می‌ورزیدند، اگر استاندارد‌های لازم را رعایت می‌کردند، اگر جوری می‌ساختند که خود اولین مصرف‌کننده کالای خود باشند،  قطعاً مردم هم با وجود محصول وطنی، دنبال کالای خارجی نمی‌رفتند.

دراین بین مسئولان نیز بی تقصیر نیستند؛ آن ها می‌توانند و باید با فرهنگ سازی، با حمایت‌های مادی و معنوی و ت های تشویقی، پشت پا زدن بر مافیا بسترساز گسترش تولید ملی شوند.

بستن گلوگاه‌های قاچاق نیز وظیفه میهنی و تکلیف شرعی مسئولان است که نگذارند بازار مسلمین و جماعت مسلمین قربانی فزون‌خواهی افراد طماع، و پیش پای بیگانه و برای منافع او قربانی شوند.

 این که سال هاست مقام معظم رهبری (دام ظله العالی) بر روی مسائل اقتصادی و حمایت از تولید ایرانی تأکید دارند، نشان از اهمیت این امر دارد و این مسئله، همت ملی و عزم همگانی را می طلبد تا این دغدغه در حد شعار باقی نماند.

وقتی رونق تولید اتفاق افتد، قطعاً نه تنها نیازهای داخلی پاسخگو خواهد بود بلکه مازاد بر نیازهای داخلی می تواند در کانال صادرات به سوی تأمین نیاز بازارهای منطقه و بین الملل قرار گیرد و برای کشور درآمد ارزی غیرنفتی ایجاد کند.  تنها راه فائق آمدن بر تحریم ها نیز تکیه داشتن بر تولید ملی و تلاش برای رونق گرفتن آن است.

حمایت از رونق تولید ملی

 

فاطمه فرهادیان-عضو گروه نویسندگی صریر وابسته به دفتر تبلیغات اسلامی


لینک مطلب در خبرگزاری حوزه



اض

شبه جزیره ای که جمع اضداد است

کرکسی از سینه ی بیابان جدا می شود. منحوس، جار می کشد. صدا، گرداگرد بیابان حصار می شود. کرکس توی آبی آسمان فرو می غلتد و لکه ای بر چهره ی آسمان می اندازد .

بال های سیاهش روی خورشید و روی مردِ عربِ متواری از قبیله را سیاه می کند. سیاهی سایه ای می شود روی داغستان ِ صحرا.

زحمت زیادی لازم نیست. فقط کافیست مردِ عرب سایه ی چرکِ کرکس را روی زمین دنبال کند. تیزی شمشیرش را در خاکِ بی ابرِ حجاز فرو و به اندازه ی جایِ پایی که از خودش روی خاک باقی مانده، گودالی آماده سازد. گودالی برای نوزاد دخترش که معلوم نیست به کدامین گناه کشته می شود!!

جهل، دامن کشان از این قبیله به آن قبیله، از این سینه به آن سینه، از این مرد عرب به آن مرد عرب، جولان میدهد و ریشه ی هرز و نامبارکِ تعصب، پیکر عربستان را فرا می گیرد.

تفاخر به زیادی گله ی گوسفند. تفاخر به فرزند پسر. تفاخر به لغت و سخن. تفاخر به تعداد گورستان!!

مرد عرب با سر آستینِ دشداشه عرق پیشانی را می گیرد. عرق با غبار مخلوط می شود و بر آستینِ لباسش می خشکد. او روی شنِ صحرا تُف می اندازد و صدای منحوس و سایه ی منحوس و لغت منحوسِ کرکسِ تعصب را دنبال و با یک دست، تیزی شمشیر را در دل زمین فرو می کند و می کشد. دلِ زمین به اندازه ی حجم یک نوزاد دختر شکاف بر می دارد. حالا انگشت سبابه ی مرد عرب مابین انگشت های نوزاد جا گرفته است. با غیض آن را بیرون می کشد. نه دلشوره ای و نه حتی اندک حس پدرانه ای. حالا نوزاد در آغوش خاک ضجه میزند و خاک آهسته آهسته، دانه دانه ی ضجه های دخترک را زنده به گور می کند. حالا مرد عرب زیر سایه ی کرکسِ تعصب در بیابان های حجاز، احساس سربلندی می کند.

چه چیزها که به خود ندید این شبه جزیره! شبه جزیره ای که جمع اضداد است. از یک طرف میهمان نوازی و حمایت و غزل. از یک طرف کینه ی شتری و خون و قساوت. در این طرفِ صحرا طبق رسم قبیله ی بنی تمیم مویه هایِ دخترِ نوزادی در خاک دفن می شود. در آن طرف صحرا، صدای حرکت کاروان بزرگ تجاری عربستان به سرپرستی یک زن (خدیجه سلام الله علیها) ممد حیات است.

نشان زندگی، ارتباط و تجدد. تفکر غالبِ قبیله ای (زنده به گور کردن دختران) در تقابل با جایگاه زن به عنوان شخصیتی مستقل و صاحب اختیار.

کاروان تجاری بانو خدیجه (سلام الله علیها) از خورشید حجاز نور می گیرد؛ دوام، صلح و عشق را در صحرای سوزان نشاء می کند و عشق، عشق تنها معجزه ایست که می تواند زندگی و نفس کشیدن را در این برهوت بیابان جاری سازد.

عشق و تنها عشق در نگاه متبلور خدیجه ی (سلام الله علیها) صاحبِ اندیشه که توان و بازوی قدرتمندی برای به زیر کشیدن هبل و عزی و سیر انسانیت در ملکوت اعلی و بندگی در برابر پروردگار یگانه محسوب می شود.

او کانون هبوط چهار زن گندم گون در میلاد دردانه ی هستی ست. خدیجه و عشق، عطیه ای از طرف ربِ یکتا به عبدش، حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم است.

باشد که راضی گردد و آسودگی خیال یابد.

 اما چرا این بیابان داغ پایان ندارد؟ چرا این ریگستان ملخ زا، رویش و جوانه را تاب نمی آورد؟! خنکای عشق و دلدادگی را خصم است؟!.

در بیرون خیمه ندای «لا اله الا الله» همراه با یک عدد خرما در دهان ِتازه مسلمان ها می چرخد و آبی برای برطرف کردن عطش «شعب ابیطالب» نیست.

داخل خیمه هم پیامبر کنار بسترِ بیمار یارِ بی همتایش نشسته است. کلمه ها و جمله ها در سکوت و بغض به زبان می آیند و چشم های خدیجه (سلام الله علیها) این لحظه های معطر پایانی را در نگاه همسر (پیامبر) نفس می کشد.

چطور باید جدا شوند این دست های در هم گره خورده که در اولین عبادت ها، در اولین تبلیغ ها، در اولین لبخندِ لب ها، در همه ی اولین ها حامی و پشت و پناه بوده اند؟! پیامبر چطور این دست های پشتیبان را، همسر صاحب اختیار را، محبوبه ی بی همتا را، مادر فاطمه ی (سلام الله علیها) جان را به خاک بسپارد؟!

باز کرکس منحوس مرگ روی زمین ِشعب ابیطالب در محاصره ی عناد و تکبر و کینه، سایه انداخته است.


در این سوی صحرا، میان دنیای محمد و خدیجه، نسیم عشق می وزد و نزول جبرئیل و جلوه ی تمام نمای بندگی و حیات.

در آن سوی صحرا، میان ریگستان شعب ابی طالب ندای فراغ و وداع و مرگ. جمع اضداد است این شبه جزیره ی عربستان.

منابع:

ترجمه ی تفسیر المیزان.

تاریخ اسلام، مهدی پیشوایی

 

زهره نوروزی، عضو گروه نویسندگی صریر وابسته به دفتر تبلیغات اسلامی اصفهان


لینک مطلب در خبرگزاری حوزه




زیبا

زیباترین هدیه: اسمش زندگی است!

گوشی تلفن به صدا در آمد به سمتش رفتم گوشی را برداشتم: الوووووو

از آن طرف صدای خانمی به گوش خورد: ببخشید خانم امینی؟ گفتم: بله بفرمایید خودم هستم.

از بیمارستان تماس میگیرم گویا همسرتان تصادف کرده ایشان را به اینجا منتقل کرده اند.

دستانم شروع به لرزیدن کرد، بدنم سرد شد. آدرس بیمارستان را گرفتم نفهمیدم چطور لباس پوشیدم و آماده شدم با عجله به سمت خیابان رفتم تاکسی گرفتم و خودم را به بیمارستان رساندم. از یکی از پرستارها پرسیدم که همسرم را به اینجا آورده اند نام و نشانی را دادم گفتند باید صبر کنم تا دکترش بیاید تا از او احوالش را جویا شوم.

خیلی نگران بودم، شوکه شده بودم، چرا برای چه؟ حامد که خوب خوب بود؛ دوساعت پیش با هم صحبت کردیم.

در همین فکرها بودم که دکتر از اتاق بیرون آمد رو به من گفت خانم امینی باید با شما صحبت کنم، لطفا به اتاق من بیایید هول شدم یعنی چه اتفاقی افتاده بود چه بلایی سر حامد آمده بود!؟

داخل اتاق شدم با دست و پای لرزان روبه روی دکتر نشستم. او شروع به صحبت کرد: خانم امینی همسر شما متاسفانه وضعیت مناسبی ندارد، ضربه شدیدی به سر او وارد شده که در اصل پزشکی به آن مرگ مغزی” میگویند و از دست ما کاری برنمی آید چرا که به هوش آمدن بیمار در چنین حالتی تقریبا غیر ممکن است مگر معجزه ای رخ دهد!

زبانم بند آمده بود دیگر توان حرکت نداشتم! منظورش مرگ بود یعنی حامد من مرده بود، یعنی حتی دکترها هم نمیتوانند کاری کنند آخر مگر می شود؟

دکتر ادامه داد: خانم امینی میدانم باور مرگ همسرتان بسیار سخت است و تصمیم گیری برای آن ناممکن اما در این وضعیت شما میتوانید تصمیم ارزشمند و بزرگی بگیرید

چشمانم را به دهان دکتر دوخته بودم!

ادامه داد: شما میتوانید اعضای بدن همسرتان را به کسانی ببخشید که میتوانند زنده بمانند و زندگی کنند اما شرایطش را ندارند و تنها چشم امیدشان به کسانی مثل شماست. شما قطعا میتوانید زندگی را به این افراد هدیه کنید.

ازجایم برخواستم فریاد زدم: منظورتان این است که خودم با دستان خود سند ایستادن قلب همسرم را امضاء کنم، میفهمید چه میگویید؟ دیوانه شده اید؟ من هرگز چنین کاری نخواهم کرد و از اتاق بیرون آمدم.

مدتی گذشت اما انگار حامد قصد نداشت چشمانش را باز کند کم کم داشت مرگش باورم میشد امیدم ته کشیده بود انگار دکتر راست میگفت به هوش آمدنش غیر ممکن بود و معجزه ای رخ نداد اما از طرف دیگر نمی توانسم پای برگه ای را امضا کنم تا بدن پاره ی تنم را تکه تکه کنند و قلبش را بیرون بکشند قلبی که هنوز زنده بود قلبی که سرشار از عشق و محبت بود

داشتم با خودم کلنجار می رفتم که دیدم زنی غمگین گریان یک گوشه نشسته کتابچه دعایی به دست گرفته و اشک میریزد. کنارش نشستم پرسیدم خانم چیزی شده چه اتفاقی افتاده خیلی ناراحت هستید؟

شروع به صحبت کرد: پسرم بیماری قلبی دارد ۲۵ سال سن دارد و همین یک پسر را دارم اگر تا یک هفته دیگر قلبی برایش پیدا نکنم ممکن است بمیرد خیلی پیگیر شدیم و هنوز در لیست انتظار هستیم فکر نکنم برایش قلبی پیدا شود پسرم حتما میمیرد.

-چشمانم پر از اشک شد چه غم بزرگی داشت آن مادر. دست بر شانه اش گذاشتم گفتم: امیدت به خدا باشد خدا بزرگ است و بلند شدم

همین طور که قدم میزدم به فکر فرورفتم این همان نشانه است، خدا برای امتحان من این مادر را برسر راهم قرار داد حامد من چه قلبش از سینه بیرون آید چه همانجا بماند آخر می میرد و هیچ امیدی به زنده ماندنش نیست، گرچه برایم سخت است قلب عزیزترینم را به دیگری ببخشم اما با اینکار شاید باعث شوم لااقل قلبش نمیرد نه اینکه قلب او زیر خاک بپوسد

در حقیقت با امضا نکردن آن برگه ها قلب او را خواهم کشت و با امضا کردنش باعث میشوم قلبش زنده بماند و بتپد من میتوانم زندگی را به آن پسر هدیه کنم پسری که تنها فرزند خانواده و هنوز امید به زنده بودنش خیلی است.

حتما حامد هم از تصمیم من خوشحال میشود که با قلبش زندگی را به کسی ببخشم.

من باید پا روی احساس و عشقم بگذارم و تصمیم مهمی بگیرم برای هدیه دادن چیزی که زندگیست.

پای برگه ها امضا شد پسر یک دانه خانواده از مرگ نجات پیدا کرد و قلب حامد من امانتی است در سینه ی او


افسانه مرادی


لینک مطلب در ندای اصفهان


ز

مفهوم آزادی

انسان، جامعه و زندگی اجتماعی سه واژه ی تفکیک ناپذیرند.انسان فارغ از جامعه و اجتماع،  تنها در زندگیِ بدون دیگران و در فضایی دور از آنها قابل تصور است. هر گاه انسان در جامعه حضور پیدا می کند نمی تواند تنها به خود و باورهای خود توجه کند. برخی در تعریف آزادی دچار اشتباه می شوند و آزادی را تنها در نیازها و تفکرات خویش می جویند؛ از این رو هر ساختار فکری که مخالف تفکرات خود ببینند را خلاف آزادی می پندارند.

پوشیدگی از اموری محسوب می شود که برخی بر آن تاخته و آن را مخالف آزادی می دانند. درصورتی که با دقت همه جانبه خواهیم یافت که پوشیدگی و حجاب نه تنها مخالف آزادی نیست، بلکه عین آزادی است. همان طور که من نوعی تمایل دارم با پوشش نامناسب و به نمایش گذاردن زیبایی هایم در جامعه حضور پیدا کنم و این را آزادی می دانم، دیگران نیز تمایل دارند از امنیت روحی و روانی برخوردار باشند و بدون درگیری فکری از فضای جامعه استفاده کرده و به فعالیت بپردازند.

یک زن حق دارد بدون دغدغه همسرش را برای ورود به اجتماع بدرقه کند و از نیازهای کاذبی که دیگر هم جنسانش ممکن است برای شوهرش ایجاد کنند، ایمن باشد.از طرف دیگر یک مرد نیز حق دارد با امنیت خاطر اجازه ی حضور همسرش را در اجتماع بدهد و از نگاه دیگر هم جنسانش بیمی نداشته باشد. اما شاید بتوان گفت در این میان مهم ترین صاحبانِ حق،  فرزندان خانواده و به خصوص کودکانی هستند که گاه باید در متن خانواده شاهد بحرانهایی باشند که فضای جامعه به خانواده هایشان تحمیل کرده است. آنها به جای لذت بردن از فضای امن و بدون تنش خانواده، مجبورند شاهد درگیریهای ناشی از بی حیایی در جامعه باشند چرا که این بی حیایی ها مستقیم یا غیر مستقیم والدین آنها را درگیر نموده است.

بنابراین می توان گفت پوشیدگی و حجاب نه تنها ضد آزادی نیست بلکه عین آزادیست و رعایت کنندگان آن نیز آزاده اند و آزاده تر از تمام آزادگان پروردگاری است که حتی دستوراتش نیز جهت آزادی بندگان و در راستای امنیت روانی جامعه ی ایشان است. خداوندی که از یک طرف یک دستور مشترک برای تمامی اهالی جامعه دارد و می فرماید به ن و مردان با ایمان بگو: چشمان خویش را از هر آنچه (حرام است مانند: دیدن ن و مردان نامحرم و عورت دیگران) فرو بندند. (سوره نور آیه 30و31) و از سویی چون جنس زن و آفریده ی خویش را به طور کامل می شناسد به ن می فرماید: زیبایی هایتان را به جز مقداری که طبیعتا آشکار هستند(مانند: صورت و دست ها ) را آشکار نکنید.( سوره نور آیه 31)

وقت آن رسیده است که آزادی را با مفهوم واقعی اش تفسیر کنیم و اگر خواهان آزادی می باشیم، منصفانه به شرح و تفصیل آن بپردازیم؛ چرا که اگر خودمان به آزادی احترام نگذاریم، در آینده شاید آزادی های خودسرانه ی دیگران حیات زیبای زندگیمان را به نام آزادی به چالش کشاند و بر ویرانه های زندگیمان منزل گزیند.

 

زهرا صادقی

 لینک مطلب در خبرگزاری حوزه



ق

قدر را قدر بدانیم

«اللَّهُمَّ رَبَّ شَهْرِ رَمَضَانَ»  خداوند رب، پرورش دهنده و مربی در تمام ماه­ها، ساعت ­ها و لحظه ­هاست؛ اما این دعای شریف، او را رب ماه مبارک رمضان معرفی می­کند؛ چراکه در این ماه شریف ربوبیت الهی تبلور ویژه­ای می­یابد.

تدبیر امور انسان در این زمان بیش از دیگر زمان ­ها توسط پروردگار عالم نمود دارد. لحظه به لحظه و گام به گام دست در دست مربی دلسوز و مهربان اخلاق پیش می­رویم.

استاد بزگوار و کریمی که به دلیل سعه وجودی حتی تدریس خصوصی به میلیاردها نفر انسان به طور همزمان برایش امکان پذیر است. به کاربردی کردن درس­ها در زندگی می­پردازیم تا شاید به غایت و هدف روزه که همان رسیدن به تقوی الهی است نائل آییم.

دم فرو بستن از طعام و شراب و تمعات جنسی، اولین و بهترین درس اخلاق این مربی محبوب و مقتدر است؛ چراکه با این عمل بر روح خود تسلط بیشتری پیدا می­کنیم.

همه ما روزها و ساعت­ هایی را تجربه کرده ­ایم که در اثر غم و ناراحتی و یا حتی شوق زیاد و یا استرس و نگرانی ساعت­های زیادی از نیاز­های جسمی غافل شده­ایم. روح همچون قافله ­سالاری کار بلد مرکب جسم را به پیش می­راند تا به سر منزل آرامش برساند.

این رابطه متقابل است؛ یعنی همانطور که تمرکز روح می­تواند جسم را تحت تأثیر قرار دهد، ریاضت جسم نیز می­تواند روح را متمرکز در امور ماورایی نماید؛ به همین دلیل مربی کلاس رمضان این درس را سرلوحه دروس قرار داده است تا روح به جز جمال محبوب را نظاره­گر نباشد.

این مهم در روزه ­های گرم و طولانی بیشتر به منصه ظهور می­ رسد. شاید به همین دلیل است که روزه در تابستان از جمله دوست داشتنی­ترین متاع دنیا نزد پیامبر رحمت است و همینطور شاید به یُمن این تعالی روح است که عبادات در این ماه اجر بس چندان نسبت به بقیه ایام دارد و نه تنها عبادات بلکه حتی خواب و تنفس در این ضیافت الهی عبادت محسوب می­شود.

این درس ادامه پیدا می­کند تا رمضان از نیمه می­گذرد و در محضر شب های قدر ورود پیدا می­ کنیم. نقطه عطفی که در طی مسیر چراغ راه است. این­جا پرهیز از خوابِ لذتبخش شبانه و احیاء، درسی است که نه شرط لازم کلاس، بلکه شرط کمال برای طالبان رتبه­ های بالاست.

مرحله مرحله در سه شب رشد پیدا می­ کنی تا جایی که ملائکه بر تو نازل می­ شوند و کرور کرور فرشتگان الهی بر تو سلام و تحییت می­گویند تا صبح صادق طلوع پیدا کند.

پس بهتر است با پرهیز از از بهانه­ گیری­ ها و تحمل سختی­ های شیرین روزه ­داری، در این روزهای طولانی جزو فارغ التحصیلان ممتاز این کلاس باشیم.

خود را با تمام وجود به بهترین معلم بسپاریم و سرتاپا خضوع و تسلیم باشیم تا در روز عید فطر به عنوان بهترین ­ها، جایزه ویژه خود را از دست معشوق خیرخواه و حکیم خود دریافت کنیم و از این موقعیت عظیم، توشه ­ای عظیم برگیریم تا ره­آورد این ایام پربرکت را به روز­های دیگر زندگی تسری بخشیم.

 

آزاده ابراهیمی


لینک مطلب در خبرگزاری حوزه

 



ح

 

 فلسفه حضور ن و فرزندان در راهپیمایی اربعین

عده ای عقیده دارند، سفر اربعین جای زن­ها و بچه­ها نیست. مردها بروند کفایت می­کند، دیگر بردن خانواده با این سختی در کشوری غریب چه ومی دارد؟ با این استدلال که زن­ها بیشتراز این­که ثواب ببرند گناه می­کنند. از طرفی هم معمولا موفق به زیارت نمی­شوند، پس چه فایده ای دارد جز این­که ممکن است با مردان تلاقی داشته باشند و چشم نامحرم به آن­ها بیفتند!؟ برای بچه­ها هم سخت و طاقت فرساست و احتمال مریضی و حتی مرگ وجود دارد.

باید گفت کسانی که به این نحو تحلیل می­کنند، احتمالا فلسفه اصلی زیارت اربعین را درک نکرده اند. اگر ما اربعین را میعادگاهی بدانیم که شیعیان بنا بر تأکید اهل بیت(علیه السلام) به تجمع در آن فراخوانده شده­اند تا نمایشگر عظمت راه حسین (علیه السلام) و ادامه دهنده­گان آن باشند و اگر ثمره ی این اجتماع عظیم را زمینه سازی برای قیام مهدی زهرا (عج) بدانیم تحلیلمان شکل دیگری به خود خواهد گرفت. وجود مردها به تنهایی در این مسیر مسلما توجه جهانیان را به این قطعه از زمین معطوف می دارد. ولی وجود زن­ها و بچه­ها وحتی نوزادان در این مسیر چیزی نیست که از نگاه مردم جهان مغفول بماند. کمتر کسی است که این خبر­ها را بشنود و این صحنه­ها را ببیند و به تامل وتفکر فرو نرود. چرا در عصر تکنولوژی و سرعت، تعداد زیادی از انسان­ها با پای پیاده رهسپار این سرزمین هستند؟ چرا بی اعتنا به وسایل نقلیه ­ای که با سرعت از کنار آن­ها می­گذرد، قدم قدم مسیر نهایتا دو ساعتی را چند روزه می­پیمایند؟ حال خودشان می­روند و درد و تاول پا و گرما و سرما را به جان می­خرند، چرا ن را و حتی بچه­های خود را که مسلما از نیروی جسمی کمتری برخوردارند در این مسیر همراه می­برند؟ اینجاست که مطمئن می­شوند حرفی مهم و عظیم برای گفتن دارند. تنها عمل به یک وظیفه شخصی نیست،  تنها زیارت یک بزرگ نیست؛ بلکه در این رفتن و رسیدن و برقراری همایشی به این عظمت، قصد رساندن پیامی جهانی و همگانی را دارند.

این­جا دیگر مهم نیست که می­توانی دستت را به ضریح مولا برسانی یا نه! مهم نیست روز اربعین در کربلا باشی یا نه، مهم نیست بتوانی تمام راه را پیاده بروی یا نه؟ می­توانی در این همایش شرکت کنی بدون آن که حرمت محرم و نامحرمی را بشکنی! می­توانی باشی فقط به این اندازه که حضورت را عزیز زهرا(س) امضا کند و حجتی باشی برای دل­های آماده هدایت.

اگر به این مهم وقوف پیدا کنی دیگر مطمئن هستی که رسیدن به این هدف عظیم که مورد نظر ائمه بوده است و زمینه سازی برای برقراری عدالت جهانی و نجات کودکانی که زیر بار ظلم و جنایت مستکبران جان می­بازند ارزش دارد که کودکت اذیت شود و یا حتی بیمار گردد و یا حتی خودت و یا او به زمره شهدای  راه حق، ملحق گردید.

شاید فلسفه حضور زن­ها و فرزندان را در این اجتماع عظیم بتوان به حکمت حضور آن­ها در روز عاشورا و واقعه کربلا با وجود نهی بعضی از مصلحت اندیشان، گره زد.

 

آزاده ابراهیمی فخاری

لینک مطلب در خبرگزاری حوزه


ح

 

رابطه درآمد بالا و رزق فراوان معنادار نیست

زهرا ابراهیمی در گفتگو با خبرنگار خبرگزاری شبستان در اصفهان درخصوص رابطه رزق و درآمد و در پاسخ به چیستی رزق گفت: رزق از جمله اموریست که خداوند نسبت به بندگان، بر خود واجب کرده است؛ هرآنچه در زندگی، از ناحیه خداوند، مقدر و به صورت مستمر به انسان برسد و مورد انتفاع و بهره حقیقی انسان قرار گیرد، رزق او محسوب می شود، خواه مادی باشد یا معنوی.

 کارشناس مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی در پاسخ به تفاوت رزق با درآمد اظهار داشت: رزق چهار ویژگی اصلی دارد که یکی از ناحیه خداوند بودن، دوم مقدر شدن آن، سوم مورد انتفاع و بهره مندی قرار گرفتن و چهارم استمرار آن می باشد، درحالیکه درآمد آن چیزی است که انسان در قبال انجام کاری اعم از خوب یا بد دریافت می کند لذا کم یا زیاد بودن درآمد برای انسان به عوامل متعددی از جمله میزان تلاش، شرایط اجتماعی، اقتصادی، ی و. بستگی دارد اما رزق آن نعمتی است که از ناحیه خداوند معین شده است

ابراهیمی با اشاره به اینکه درآمد کم ممکن است منجر به فقر و درآمد زیاد باعث ثروت گردد، افزودرزق ربطی به فقیر بودن و ثروتمند بودن ندارد و از ناحیه خدا بر بندگان مقدر شده است.

وی گفت: گاهی زیرکی و فریبکاری انسان منجر به درآمد بیشتر می شود و سادگی او، درآمد او را کاهش می دهد؛ در حالی که رزق ربطی به زیرکی و سادگی انسان ندارد و برای هر کس مقدار معین و مشخصی دارد.

این محقق حوزوی خاطر نشان کرد: در آمد مستند به بندگان خداست، چرا که انسان متناسب با امور اعتباری و قراردادی با سایر بندگان، درآمد معینی دارد؛ اما رزق مستند به خداوند است و جزء امور حقیقی است نه اعتباری و قرادادی.

وی با بیان اینکه درآمد ممکن است مستمر نباشد، اما رزق حقیقی همواره مستمر و همیشگی است، متذکر شد: خداوند برای بندگانش رزقِ حلال و مستمر و مقدر قرار داده است، پس انسان باید از طریق صبر، تلاش، گام برداشتن در مسیرهای صحیح و قناعت آن رزق را از آنِ خود کند و الا اگر عجله نماید و از طریق مسیرهای ناصحیح اقدام کند، همان رزقی که می توانست برایش حلال باشد، حرام می شود

 

کارشناس مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی یادآور شد: با حرص بیشتر و تلاش های افراطی رزق بیشتری به دست نمی آید، اگر چه ممکن است درآمد انسان افزون گردد، ولی معلوم نیست انسان از آن مال به خوبی بهره ببرد یا خیر، چون مسئولیتش دوچندان خواهد شد.

 این پژوهشگر دینی اظهارداشت: عدم بینش صحیح انسان نسبت به رزاق بودن خداوند، منجر به حرص و طمع بیشتر، جمع آوری مال و نگرانی از آینده می شود، در حالی که اگر انسان خداوند را رزاق حقیقی بداند، هرگز دچار زیاده خواهی نمی گردد.

وی ادامه داد: در دیدگاه الهی، رزق هر انسانی در دست خداوند است و کفیل واقعی هر انسان کسی جز خدا نیست، بنابراین دغدغه مندی نسبت به درآمد و کسب پولِ بیشتر، در این نگاه اصالت ندارد.

کارشناس مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی اضافه کرد: اگرچه مشکلات اقتصادی منجر به شغل های چندگانه در جامعه شده است، اما با نگاه دقیق تر به این موضوع می توان رد پای حریص بودن انسان را در تجمیع حساب های بانکی، سپرده گذاری های متعدد و تلاش در جهت کسب راه های یک شبه ثروتمند شدن، شاهد بود.

 زهرا ابراهیمی 

لینک مطلب درخبرگزاری شبستان

 


 

م

 

 

هنر مداحی نقش تاثیرگذاری در تعمیق باورهای دینی دارد

بسیاری از مواقع تصور می کنیم در مراسم عزاداری سخنرانی اصل است و از تاثیر مداحی غافل می شویم در حالیکه این هنر دینی در تعمیق باورهای دینی نقش بسیار تاثیرگذاری دارد.

آزاده ابراهیمی فخاری در گفت و گو با خبرنگار مهر، اظهار داشت: ممکن است با نظر روشن فکرانه به مجالس عزاداری امام حسین(ع) که این روزها برگزار می­ شود ، تصور کنیم که اهمیت سخنرانی و انتخاب یک سخنران خوب رکن اصلی است چرا که اطلاعات مستمعین را بالا برده و آن­ها را با محتوای دینی و انقلابی آشنا می­ کند.

وی افزود: در واقع برخی این تصور را دارند که سخنرانی اصل است و مداحی چندان اهمیت ندارد و فقط به عنوان یک رسم و برای بخشش گناهان و جمع آوری ثوابی که در روایات برای قطرات اشک بر اباعبدالله ذکر شده است انجام می شود.

استاد حوزه و پژوهشگر علوم دینی بیان داشت: بر عکس این تصور باید بدانیم که نقش یک مداح و یک مداحی خوب در بالا بردن شعور حسینی در کنار شور حسینی اگر که  بیشتر از سخنرانی نباشد کمتر نیست.

وی ابراز داشت: احساس و عاطفه قابل دسترس ترین، گسترده ترین و تاثیر گذارترین راه انتقال یک پیام مذهبی و دینی به مخاطبین است و مداحی یک هنر است که اگر از این هنر درست استفاده شود، می­ تواند عامل گرایش جوانان و  نوجوانان که سرشار از احساسات هستند به دین و درک درست آن­ها از مبانی دینی گردد.

ابراهیمی ادامه داد: به یقین استفاده از دلیل و برهان در ایجاد فهم دینی جای خود را دارد ولی یکی از عواملی که می تواند در گرایش مردم به هر عقیده ای موثر باشد بهره بردن از احساس است

وی اضافه کرد: در واقع در عقاید دینی، احساس مذهبی نقش موثری دارد و اگر این احساس و شور جهت مند و هم سو با شعور و فهم دینی باشد می ­تواند در تقویت عقیده اثری عمیق باقی بگذارد.

این استاد حوزه ابراز داشت: البته باید دقت کنیم که در این امر تنها داشتن صدای خوب و توانایی اداره مجلس به نحو شایسته ملاک نیست.

وی افزود: در واقع بر دوش کشیدن کشیدن چنین رسالت بزرگی پاکی درون و صفای ضمیر می طلبدو خالق این اثر هنری باید در درجه اول با تهذیب و تعالی نفس، روح قدرت­مندی یافته باشد تا هنرش روح و جان مخاطب را جلا بخشد و بر اعماق جانش تاثیر گذارد.

ابراهیمی اظهار داشت:  در واقع تا طهارت در قلب حاصل نشود، شراب طهور لایق آن نگردد و در نتیجه فرد معارف را به نحو اتم و اکمل دریافت نمی کند چه رسد به این­که توانایی ارائه به مخاطبان را داشته باشد؛ بر این اساس زمانی­که مداح خود لایق وصل شد دیگر اثری از اشاعه خرافات و ارائه محتوای غلط در اثر هنری اش نیز دیده نخواهد شد.

وی گفت: ازاین پس شعر و شور تمثیل حقایق متأثر از روح قدسی است که از عالم ملکوت سرچشمه می گیرد و مداح دیگر نیازی ندارد برای تحریک احساسات و به قول معروف گرم کردن مجلس از ابزار ناصحیح بهره ببرد چراکه سخنش پس از تحقیق و تفحص در روایات صحیح، از سویدای دل بر می ­آ­ید وچاره ­­ای جز نشستن بر قلب مخاطب ندارد.

این پژوهشگر علوم دینی با تاکید بر اینکه بهتر است این هنرمندان  در ایفای نقش خطیرشان به جای سبک آفرینی در پی سبک کردن روح و جان از تعلقات دنیایی باشند، تصریح کرد:  برگزار کنندگان و مستمعین این مجالس نیز قبل از آن­که صورت و صدای خوش را ملاک گزینش قرار بدهند باید ذاکری خوش سیرت را طلب کنند که در غیر این صورت شاید این نوع مداحی  برای عده زیادی جذاب و دلنشین باشد اما در دستیابی آن به اهداف حسینی(ع) جای تردید وجود دارد.

 

آزاده ابراهیمی

لینک مطلب در خبرگزاری مهر


 

ط

طیف گسترده اخبار و آفتی که تب تحلیل به جان جامعه می اندازد

 اتفاقات گوناگون در زندگی،  انسان را به تجزیه و تحلیل وا می دارد. هر کس متناسب با میزان دغدغه مندی اش به تحلیل شرایط می پردازد. سبک و سنگین کردن شرایط و بررسی داده ها انسان را به قضاوت نزدیک می‌کند،  اما قطعاً قضاوت‌هایی که منبع تغذیه ی آن اطلاعات ناقص و نادرست است نمی‌توانند راهگشا باشند.

تب اتفاقات در کشور ما آنی و لحظه ایست. نمونه های مختلفی از آن را شاهد بودیم که کمتر از دو روز ساعت موجی به راه می افتد و قلم ها و قدم ها را به واکنش وا می دارد. انگار هر اتفاقی وسوسه  نوشتن را به جان نویسنده‌ها می‌اندازد با وجودی که حتی چیزی برای نوشتن ندارند درست مثل زمانی که وسوسه پرواز به جان پنگوئن می افتد.

اگر چه اظهار نظر دلسوزانه در رابطه با شرایط اجتماعی، نوعی احساس مسئولیت محسوب می شود اما تعجیل در تحلیل، آفت این حس مسئولیت پذیریست و همین امر باعث می‌شود که فرد در ابتدا نظری در رابطه با جریانی ارائه دهد و بعد از روشن شدن زوایای موضوع مجبور شود کلام خود را با دلایل واهی توجیه نماید و از موضع خود انصراف دهد.

تب تحلیل در جامعه چه بسا تخریب کننده تر از تب اتفاقات است. انگار این اتفاقات اثر بدی روی گویش و نگارش انسان می‌گذارد و انسان را تنها به حرف وا می دارد فارغ از درستی یا نادرستی کلام.

تشریح موضوعات بدون پشتوانه قوی علمی تنها به گمانه‌ زنی‌هایی ختم می‌شود که فقط مسئولیت فقهی و اخلاقی انسان را زیادتر می کند و برداشت های گوناگون و انتشار آنها با این شرایط، نه اجر دنیایی و نه ثواب عقبایی دارد.

به نظر می‌رسد رویکرد افراد نسبت به اتفاقات همسو با تمایلات عقیدتی آن هاست؛ گویا هر کس قضایا را هر آن گونه که می‌خواهد، برداشت می‌کند و این رویکرد سم مهلکی است برای یک اجتماع، چرا که این تحلیل ها بعد از روشن شدن حقیقت موضوع منجر به بی اعتمادی و سرخوردگی مردم جامعه شده و مردم نسبت به نظرات صاحبنظران بی اعتنا می شوند.

ربط دادن قضایای نامربوط به یکدیگر و یا جدا کردن خط و ربط آن چه به هم متصل است از عوارض تحلیل های زودهنگام است. تعجیل در تحلیل گاهی با هدف مصادره به مطلوب انجام می‌شود تا طیف های گوناگون ازشرایط پیش آمده به نفع فواید ی و اجتماعی خویش بهره ببرند.

علاوه بر این بستر شایعه پراکنی،  پرداختن به حواشی و انصراف از اصل قضیه را فراهم نموده و شکاف و بحران را در جامعه تشدید می کند .

حروف از اول بسم الله تا تای تمت (تمام شد) ابزاری است در دست انسان.چه زمانی که این حروف،  کلماتی باشند و بر زبان جاری شوند و چه آن هنگام که به شکل واژه بر روی کاغذ ها و صفحه ها بیایند، اما ممکن است همین حروف ابزار کار شیطان قرار گیرند.

این که تحلیلگران سریع و بدون هیچ وقفه‌ای به تحلیل بپردازند و بدانند کلام خود را چگونه شروع کنند، چگونه ختم کنند و مطلب را به چه شکل بپرورانند که به هیچ جا بر نخورد وماً به معنی درستی تحلیل آن ها نیست بلکه از لوازم مهم تحلیل، صبر و فرصت دادن به خود، جامعه و اتفاقات است تا در سایه گذشت زمان ابعاد گوناگون مسئله روشن تر شود.

                                                                                   زهرا ابراهیمی

                  لینک  مطلب در  صاحب نیوز


 

 

 

ی

بلایی که بر سر حقیقت زیباشناختی جامعه جوان آمده است

نوع فهم و برداشت انسان از زیبایی می تواند بینش زیبایی شناسی او را رقم بزند. هر مکتبی متناسب با نگرشی که نسبت به خدا، انسان، جهان و جامعه دارد زیبایی را به شیوه خود تفسیر می کند.
در نگاه اسلام زیبایی ها چه محسوس باشند و چه معقول، مادی باشند یا معنوی، از جمله نیازهای فطری انسان محسوب شده و نیازمند پاسخگویی اند.
اگرچه گرایش به زیبایی ها،  فطری است و فصل مشترک انسان در این موضوع فطرت اوست، اما در عین حال جهت بخشی به مصادیق زیبایی از جمله اموری است که باید مورد توجه قرار گیرد، چرا که انسان ها درک واحدی از زیبایی ندارند.
طبیعت و آنچه در آن است نیاز زیباگرایی انسان را تامین می کند اما در نگاه اسلام این نیاز فقط به زیبایی های محسوس ختم نمی شود و اسلام نیازمندی روح به دریافت زیبایی های معنوی را نیز مدنظر قرار می دهد. همانگونه که خداوند در قرآن می فرماید: وَلَٰکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمَانَ وَزَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ(خداوند ایمان را محبوب شما قرار داده و آن را در دلهایتان زینت بخشید).

در این آیه ایمان، از جمله زینت های معنوی معرفی شده است؛ اگر بخواهیم از دریچه دین اسلام به این موضوع بنگریم، ناگزیر باید بپذیریم که هرآنچه در متن خلقت موجود است، بهره ای از زیبایی دارد چرا که از ناحیه‌ی خدای زیبا آفرین خلق شده است.
در آیه ای دیگر چنین می خوانیم: الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیءٍ خَلَقَه(او کسی است که هر چیزی را آفریده به نیکوترین وجه آفریده است)
فهم انسان از زیبایی دارای مراتب است و هرکس متناسب با ویژگیهای روحی و پتانسیل درونی خود زیبایی را درک می کند. روح انسان در هر مرتبه و جایگاهی که باشد مجذوب زیبایی موجود در همان مرتبه می‌شود و تا هنگامی که مرتبه روح پایبن است قادر نخواهد بود زیبایی موجود در مرتبه بالا را درک کند‌.
از نگاه دین، زیبایی هایی که انسان را از مرتبه ی پایین تر به درجات بالاتر روحی برساند ارزشمند است و چنانچه امری را زیبا تصور کنیم اما موجبات تنزل روحی ما را فراهم آورد، زیبا و ارزشمند محسوب نمی شود حتی اگر تمام فاکتورهای ظاهری زیبایی را داشته باشد.
زیباییِ ارزشمند، انسان را از ابتذال، غفلت، سهل انگاری، پوچی و رذالت دور می سازد و احساس مسئولیت انسان را در برابر جهان بالا می برد.
انحراف در زیبایی شناسی موقعی اتفاق می افتد که امری اعم از شخص و شعر و نوشته و موسیقی و هرآنچه هنر نامیده می شود، انسان را از انسانیتش دور نموده و او را به ورطه سقوط از ارزش‌های انسانی کشاند.
اسلام با هنر و زیبایی مخالف نیست اما اینکه عده ای بخواهند بر هر ابتذالی نام هنر بگذارند و زیبایی امور نازیبا را فریاد بزنند قابل پذیرش نیست. به نام شعر و موسیقی و فیلم و تاتر، جوان‌های پاک و معصوم این سرزمین را به بند کشیدن و تهی ساختن وجودشان از معنویت و اخلاق،  گناهیست نابخشودنی که آرامش آدم‌های اهل انصاف را بهم می ریزد.
چه بلایی بر سر جوان ایرانی آمده که فحاشی در لابلای خوانندگی اش ارزش محسوب می شود و درخواست کامنت برای تکرار این زشتی‌ها برای او مایه ی افتخار است؟!
و بدتر از آن چه بلایی بر سر حقیقت زیباشناختی جامعه ما آمده، که جوان ما برای شنیدن سبک ترین و سخیف ترین ادبیات، میل و رغبتش را با رساندن کامنت های یک خواننده به بیش از هفده میلیون کامنت، نشان می دهد؟!
به نظر می رسد در جامعه امروز حس زیباشناختی و قدرت تشخیص زیبایی در بین مردم تحلیل رفته است و جوانان ما توانایی تشخیص امور زیبا از زشت را ندارند، چرا که نه در آموزش و پرورش تعالیم زیباشناسی را دریافته اند و نه از طریق خانواده به این نیاز پاسخ مناسب داده شده است.
آیا وقت آن نرسیده که به این ویژگی روحی انسان همچون سایر نیازهای جسمی توجه شود؟؟؟

 

زهرا ابراهیمی

لینک مطلب در خبرگزاری شبستان

 


خ

 

اگر خدا نخواهد

همه ما آدم ها اهل دغدغه ایم، اگر چه کمیت و کیفیت این دغدغه ها و نگرانی ها متفاوت است. برخی از ما دغدغه های دینی، فرهنگی، تربیتی و اجتماعی داریم و نمی‌توانیم نسبت به آنچه پیرامون ما رخ می‌دهد بی تفاوت باشیم.

یکی از اموری که به عنوان عامل بازدارنده مانع از حرکت ما می شود ترس از ضرر رساندن دیگران است. زیاد اتفاق می افتد که به دلیل وجود چنین ترسی حاضر به حرکت و فعالیت نیستیم و زندگی آرام و بدون دغدغه را بر ناآرامی‌های دغدغه مندی ترجیح می دهیم، گویا کسب آرامش از این راه عادت همیشگی است.این ترس باعث می شود که همواره خود را مغبون بدانیم و برای فرار از شکست به تکرارهای یکنواخت رضایت دهیم.

ترس از ضررهای جانی و مالی و آبرویی در مسیر حق، ناشی از ضعف ایمان است. انسان مومن از هیچ چیز ترسی به دل راه نمی دهد، چرا که معتقد است اگر همه دنیا هم جمع شوند و دست به دست یکدیگر دهند تا ضرری را متوجه او کنند که خدا آن ضرر را برای او نخواهد، نمی توانند کاری انجام دهند.

انسان معتقد دلش را دست خدا می سپارد و اینگونه از بگومگوهای نفس رهایی می یابد.

انسان اهل اعتقاد می داند که اگر خدا نخواهد هیچ برگی از هیچ درختی نمی افتد و آن زمانی که خداوند چیزی را بخواهد، اگر تمام دنیا و امکاناتش دست به دست هم دهند نمی توانند مانعی در برابر خواست او باشند.

آنچه امروز بیش از هر چیز دیگری به آن نیازمندیم، کمی باور است. باور به اینکه نقش خداوند در نظام خلقت را بی بدیل تصور کرده و همچون بندگان خالص خدا، یدالله را فوق ایدیهم بدانیم.

بین ما و آنها که حقیقتا خداوند را پذیرفته اند یک درّه ی بزرگ عقیدتی وجود دارد و شاید تنها مَلاتی که بتوان این درّه را با آن پُر کرد شناخت نقش خداوند در نظام آفرینش است چرا که پذیرش خداوند یک مرتبه و ایمان به نقش او مرتبه ای بالاتر است.

اگر تیغ عالم بجنبد زجای

نبرد رگی تا نخواهد خدای

 

زهرا ابراهیمی 

لینک مطلب در صاحب نیوز


 

ا

 

الگو بودن ن مجاهد دفاع مقدس واقعیت‌ نه انکارناپذیر کشور

 

اگرچه واژه جنگ همواره تداعی کننده خاطراتی تلخ است، اما واژه دفاع، امریست مقدس که با یادآوری آن لذتی عمیق در جانمان رسوخ می کند.

در شرایطی که تمام دنیا بر تعدی و ظلم توافق کرده و مستقیم و غیر مستقیم از دشمن ما حمایت می کردند، سپرشدن ن و مردان این سرزمین در برابر دشمن، دفاعی بود مقدس که در طول تاریخ نمونه های عینی آن کمتر به چشم می خورد.

با وجودی که از صحنه های مملو از عشق و فداکاری مردان این سرزمین در میدان جنگ به راحتی نمی توان گذشت اما در عین حال نقش ن در پشت صحنه را نیز نباید فراموش کرد.

اینکه جوانی بخواهد برای دفاع برود یک سوی مسئله است و اینکه مادرش بتواند از او بگذرد سوی دیگر؛ تحمل هجرت فرزند، تحمل شهادت او و بالاتر از آن افتخار کردن به این شهادت کاری است که از هر کسی بر نمی آید.

ارزش حمایت‌های عاطفی مادران و همسران شهدا در تاثیرگذاری این دفاع مثال زدنیست؛ جایی که ن ما چه در نقش مادری و چه در نقش خواهری و یا همسری به بهترین شکل آمادگی خویش را با گذشتن از احساسات پاک نه خود اعلام و با بدرقه نیمه جان خویش، رسالتشان را زینب گونه ایفا می کردند.

اینکه یک زن با این حجم از احساسات بتواند دل کندن از تمام زندگی اش را تجربه کند نیازمند شجاعتی است که تنها در سایه ایمان نصیب انسان می شود.

تلفیق روح احساس با روح جهاد و شهادت، مخلوقی است که ن ما در عرصه جهاد آفریدند.

از دیگر ویژگی های ن در این دفاع ۸ ساله، صبر از دست دادن عزیزان است. صبر، شکوفه ایست ارزشمند که از درخت تقوا جوانه می زند. ن آن زمان، از چنان اعتقادی برخوردار بودند که با میل خویش فرزندان و عزیزان خود را به جبهه می فرستادند و بعد از شهادتشان با صبری جمیل بر عزت خویش می افزودند.

حق حیات را نه فقط شهدا که خانواده های آنها نیز بر گردن جامعه ما دارند. آنجا که مادر شهید با دست خویش فرزند اولش را به خاک می سپارد و دوباره با عزمی راسخ فرزند دوم را برای دفاع می فرستاد و بخشی از شگفتی های تاریخ ساز این انقلاب را رقم می زند.

نقش ن در دفاع مقدس تنها به آن زمان منحصر نیست بلکه برخی از ن همواره سالهاست که با وجود تمام شدن جنگ، درگیر بلاها و مصائبی هستند که به واسطه جنگ گریبانگیر خانواده های آنها شد.

عده ای از ن بعد از جنگ با مردان مجروح و آسیب دیده ای روبرو شدند که جانبازان این جنگ بودند و هنوز که هنوز است بعد از گذشت سالها، آسیب های روحی و جسمی این افراد در سایه پرستاری نشان التیام می یابد.

دفاع مقدس عرصه ای بود برای ظهور و بروز اسطوره های تاریخی، به گونه ای که زن ایرانی هویت و شخصیت مستقل خویش را در عرصه این مجاهدت‌ها به رخ جهان کشاند و تعریف غرب و شرق از زن را دستخوش تغییر کرد و الگوی جدیدی را به جهان معرفی کرد.

اگرچه امروزه برخی از ن با نبود توجه به آموزه های اسلام، خود را از مقام زن بودن تنزل داده و تسلیم ستم های مدرن شده اند، اما الگو بودن ن مجاهد دفاع مقدس جزو واقعیت‌های نه انکارناپذیر و افتخارآمیز جامعه ماست.

باید بشارت داد هم به آن زن مسلمان و ایرانی که آن روزدر مقام دفاع توانست سرباز دشمن را اسیر کند وهم به ن پاک و عفیفی که امروز با حضور خویش در عرصه های گوناگون به دفاعی مقدس مشغولند. آری باید به آنان و به اینان مژده داد: «فاستبشروا ببیعکم الّذی بایعتم به»؛ بشارت باد به شما، با این معامله‌ای که با خدا کردید.

زهرا ابراهیمی

لینک مطلب در خبرگزاری ایمنا

 


 

ر

 

 

به رسم روستا…!

شاید بتوان پیش درآمد و شرط مدنیت را خوگرفتن با قوانین روستا دانست. گویا همه‌ی جنجال ها در زندگی شهری محصول دورشدن از آداب روستاست.اگر رسم و رسوم روستا در شهرها احیا شود شهرها زیر سایه این قوانین به تمدنی حقیقی دست خواهند یافت.  

بعضی از قوانین موجودی که ما برای زندگی شهری خود وضع کرده‌ایم ما را به شدت از اخلاق دور می کند. قوانین نانوشته ای که منجر به تضییع حقوق دیگران می شود. این روزها آدم احساس می کند که وقت آن رسیده تا به رسم روستا عمل کند. آری، چه خوب می شد اگر به رسم روستا تنها هر که کاشت باید درو می کرد.

چه خوب بود اگر به رسم روستا، هیچ کس حق نداشت در هیچ معامله ای هیچ نقطه اضافی روی هیچ کلمه ‌ای بگذارد. در روستا کسی نمی توانست برای هر چیزی بدون دلیل حکم کند، ای کاش در شهر هم این قانون پیاده می شد. آدم‌های روستا بهتر می دانند که به هر کسی چه عنوانی بدهند و افراد را چگونه مورد خطاب قرار دهند. بر خلاف شهری‌ها که هر چه عنوان بلند بالا هست به یکدیگر می دهیم و به برکت زندگی شهری، همه صاحب عنوان شده ایم.

کاش در شهر هم به رسم روستا زادالمعاد بر اندوخته های مادی ارجحیت داشت. زندگی شهری آدم را پیچیده می‌کند با یک دنیا اصطلاحات پیچیده و سنگین،  وقتش رسیده که به رسم ده باز گردیم  و ازسِمَت های سفت و سختی که حتی با گفتن اسمشان به سرفه می افتیم انصراف دهیم. باید نفسی تازه کرد. به رسم روستا زندگی کرد، به رسم روستا نوشت و برداشت نمود و حتی به رسم روستا شعر گفت تا اشعار، دیگر بی ربط و بی ردیف و قافیه نباشند و کلمات به درستی کنار هم بنشینند. ما آدم ها بعد از مدت ها شهر نشینی پینه دست هایمان آب شده و توان خو گرفتن با آداب روستا را ازدست داده ایم انگار مدنی شدن از ما موجود دیگری ساخته است.

 

زهرا ابراهیمی 

لینک مطلب درصاحب نیوز


ص

نقش صداقت والدین در تربیت فرزندان

یکی از ارزش های اخلاقی که در آموزه های اسلام به آن تأکید شده صداقت است؛ چراکه اساس تعاملات جوامع بشری بر پایه آن استوار می گردد وعدم توجه به این مقوله، تأثیرات منفی بر جای خواهد گذاشت. شاید اگر انسان قادر به درک این واقعیت بود،  هر آینه بر آن می شد تا نیروهای خویش را در جهت تحقق آن در هر مکانی به کار گیرد.

صداقت به معنی راستی و عدم تناقض در گفتار، رفتار و نیت است. از آنجایی که صداقت زمینه ساز سایر فضیلت ها و دروغ بسترساز رذیلت ها است، نقش صداقت والدین به عنوان الگوهای عینی در امر تربیت فرزندان حائز اهمیت است.

صدق و راستی در گفتار و رفتار از ارزش و اهمیت بالایی برخوردار است چنانچه خداوند در قرآن کریم می فرماید بگو: «رَبِّ ادخِلنی مُدخِلَ صِدقٍ وَ أخرِجنی مُخرِجَ صِدقٍ وَ أجعَلنی مِن لَدُنکَ سُلطانا و نَصیرا؛ پروردگارا مرا با صدق داخل و خارج کن و برایم قرار ده از سوی خودت یک روشن بینی» بنابراین صدق و راستی نه تنها گفتار، بلکه اعمال و رفتار انسان را نیز در بر می گیرد و سبب گام برداشتن خانواده و جامعه در مسیر صحیح می گردد.

بی تردید والدین به عنوان رهبر خانواده وظیفه خطیری بر دوش دارند؛ چرا که سود و زیان روش های اتخاذی آنها در سرنوشت سایر اعضا دخیل است. از آنجایی که فرزندان، رفتار والدین را به عنوان الگو، ملاک عمل خویش قلمداد می کنند، لذا والدین باید در تعاملات و رفتارهای خویش دقت نموده و از سهل انگاری در رفتارها بشدت بپرهیزند.

بر این اساس والدین به عنوان الگوهای سازندگی و تربیتی اگر در گفتار، برخوردها و اعمال خویش به این نکته توجه نداشته باشند فرزندان به گفتار آنها اعتمادی نخواهند داشت.

از جمله مصادیق صداقت، پایبندی به وعده، پیمان و امانتداری است. متاسفانه برخی از والدین به قول و قرارهایی که با فرزندان خویش می گذارند پایبند نیستند و گاهی نیز با این استدلال که فرزندم کم سن و سال است و متوجه نمی شود وعده های خود را عملی نمی کنند. برخی از والدین نیز اگر در خلوت خانه از فرزندشان عمل نامناسبی ببینند آن را در بین دوستان و فامیل مطرح می کنند و به اصطلاح امانتدار ِ اسرارِ خانوادگی نیستند.

در واقع می توان گفت این والدین صداقت رفتاری ندارند. قطعا عدم رعایت این امور از سوی والدینی که تربیت فرزندان را برعهده دارند، اثرات سوئی بر جای خواهد گذاشت و سبب ناهنجاری های متعدد می گردد.

بدین سان در خانواده و جامعه امروزی که اکثریت افراد درگیر مشکلات متعددی هستند اگر نادرستی و عدم صداقت نیز حاکم گردد، در این صورت هیچ یک از اعضاء به یکدیگر اعتمادی نداشته و بازدهی مطلوب نخواهند داشت. بنابراین مم بودن به صداقت و راستی باعث شکوفایی و سلامتی جامعه می گردد، در چنین محیطی ارزش های اخلاقی و انسانی به منصه ظهور می رسد و جامعه نیز از آن رفتارها، تأثیر می پذیرد، لذا الگوی رفتاری بودن  والدین برای فرزندان واقعیتی انکار ناپذیر است.

 خدیجه محمدجانی

لینک مطلب در ندای اصفهان

 


و

وحدت یعنی: مسلمان بودن و ماندن نیازمند پرداخت هزینه است!

آزاده ای که  از روزهای اسارت می گفت، از نقشه های پلید و دشمنی های دنباله دار. از فرقه سازی به نام اسلام و به کام یهود داستان ها تعریف می کرد. از شیعه و سنی کردن جبهه و سودای جدایی این دو از هم. از روزهای سختی که زیر آفتاب داغ، کتک می خوردند اما در برابر خواسته های فرقه سازان تسلیم نمی شدند، نجوا می کرد.

می گفت: شیعه و سنی باوری مشترک دارند و آن خدا و قرآن و پیامبر است و این باور مهم برای آنهایی که دینشان را غرق در خرافه و دروغ کرده اند، سخت و گران آمده و به همین دلیل همواره در صدد نقشه کشیدن برای مسلمانان هستند تا آنها را از اریکه قدرت به زیر بکشند. اعتقاد به خاتم بودن پیامبر چیز ارزانی نیست که بتوان ارزان فروخت و همین مساله باعث شد که بهای پذیرش خاتم بودن پیامبر را مسلمانان با جنگ های فرسایشی پرداخت کنند و بدین ترتیب ثروت مسلمانان تاراج قوم لعن شده ابدی شود. آری مسلمان بودن و ماندن در این مسیر نیازمند پرداخت هزینه است.

وحدت یعنی یکی شدن و یا بهتر بگویم وحدت یعنی یکی بودن و همین کافی است چرا که برای ما مسلمانان دین مبین اسلام، چهارچوبی به محکمی قرآن دارد و هرچه غیر آن باشد صراطی جز صراط مستقیم خواهد بود.

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنتُم مُّسْلِمُونَ

اى کسانى که ایمان آورده اید! آنگونه که حق تقوا و پرهیزگارى است، از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید و جز بر آیین اسلام از دنیا نروید.

(آل عمران/۱۰۲)

یا در آیه ای دیگر چنین می خوانیم:

وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا وَلَا تَفَرَّقُوا  وَاذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَکُنتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَهٍ مِّنَ النَّارِ فَأَنقَذَکُم مِّنْهَا  کَذَلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیَاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ

و همگى به ریسمان خدا [= قرآن، و هرگونه وسیله وحدت الهى]، چنگ زنید، وپراکنده نشوید. و نعمتِ (بزرگِ) خدا را بر خود، به یاد آرید که چگونه دشمن یکدیگر بودید، و او میان دلهاى شما، الفت برقرار ساخت، و به برکتِ نعمتِ او، برادر شدید! و شما بر لبِ حفره اى از آتش بودید، خدا شما را از آن نجات داد. این چنین، خداوند آیات خود را براى شما آشکار مى سازد. شاید هدایت شوید.

(آل عمران/۱۰۳)

آزاده‌ی عزیز من (عموی مهربانم) درس وحدت را بهتر از من که طعم قفس رانچشیده ام، آموخته است. او معتقد است مسلمانان در همه حال با هم اخوت و دوستی دارند و مبارزه ی همزمانشان با ظلم جهانی، تبیین کننده مسیر ابدی و دائمی شان است و شاهد استوارش همان آیات و براهین قرآنی است که مورد قبول همه مسلمین از آغاز تا پایان، بوده و هست.

 

فریبا حقیقی

لینک مطلب در ندای اصفهان


پی

پیامبر با مهربانی وحدت را جاری کرد

فلسفه بزرگداشت میلاد و شهادت معصومین(ع) شناخت صفات و خلقیات آن بزرگواران و سعی در متخلق شدن به آن ویژگی هاست. مسلم است که برای ما مقدور نیست به شناخت عمیقی ازآن بزرگواران دست یابیم چرا که ظلمت گناه،  لوح سفید قلبمان را مکدر کرده است؛ اما در حد توان باید کوشش کنیم که آیینه قلب خویش را جلا داده تا بتوانیم جلوه‌ای از صفات ایشان را در آن متبلور سازیم.

در رابطه با وجود مقدس پیامبر اسلام (ص) نقل شده است: هر کس به حضور ایشان شرفیاب می‌شد هنگام برگشتن چنان از جام محبتشان سیراب شده بود که می گفت«من محبوب ترین فرد نزد پیامبر اکرم (ص) هستم.» با کمی تامل درباره این ویژگی به خوبی در می یابیم که مسلما ایشان اهل تظاهر و ریا نبودند و وقتی با کسی اینگونه رفتار می کردند حتما محبت قلبیشان را نثار او می کردند. اما چرا ما قادر نیستیم حتی درباره نزدیک ترین دوستان و یا حتی اقوام خود این طور رفتار کنیم؟ چرا حتی فرزندانمان چنین پیام آکنده از محبتی را از طرف ما در وجود خویش دریافت نمی‌کنند؟ چرا نمی‌توانیم با شریک زندگیمان که سالها در کنار او زندگی کرده ایم و حداقل بنده‌ای از بندگان الهی است، این گونه با عشق رفتار کنیم؟
برای پاسخ به این سوال از مثالی ملموس استفاده می‌کنیم. آیا شده عزیزی مثل فرزند و یا خواهر و یا دوستی داشته باشید که به او بسیار وابسته بوده و با تمام وجود دوستش بدارید؟ تقریبا می‌توان گفت هر کسی در زندگی محبوبی دارد که تا حدی به او وابسته است. اما سوال دیگر اینکه آیا پیش آمده که از آن فرد دوست داشتنی و محبوب، مدتی دور باشید یا مثلا ساعتی فرزندتان در خانه خواب باشد و نتوانید او را درآغوش پر مهر و محبتتان جای دهید؟ آیا پیش آمده که در شرایط فراق،  وسیله مورد علاقه او مثل یک اسباب بازی و یا حتی لباسش را ببینید و دلتان برای محبوبتان بلرزد و احساس کنید حتی این وسیله مورد علاقه او را هم به دلیل وابستگی شدیدش به معشوق، دوست دارید؟ آیا در این لحظه عروسک محبوب او را با محبت بر نمی‌دارید و لباسش را نمی‌بویید و با عشق مرتب نمی‌کنید؟ اگر جوابتان به این سوال هم مثبت باشد می توانیم راز دوری قلبهایمان را از یکدیگر را در یابیم. می‌توانیم به علت تفاوت نگاه پیامبر(ص) نسبت به اطرافیانمان پی ببریم.
اگر ما چنین مهری به مخلوقات خدا در خود نمی‌بینیم،  اگر آفریده‌های معشوق را که تمام هستی شان از اوست و مسلما محبوب خالقشان هستند غرق در محبتمان نمی‌کنیم و حتی با نزدیکترین افراد به خود چنین ابراز علاقه‌ای را نداریم باید در رابطه خود با خالق مان تجدید نظر کنیم.
وجود نازنین پیام آور مهربانی‌ها به هر کدام از بندگان خدا می‌نگریستند از این جهت که آن شخص  نیزمخلوق همان خالق است و بدین وسیله وابستگی با حضرت محبوب دارند؛ خالصانه به او عشق می‌ورزیدند و با تمام وجود او را مورد تفقد خویش قرار می‌دادند. در واقع وجود نازنین او تمام هستی را از آن جهت که جلوه‌ای از نور خداست نظاره‌گر بوده و همه را شایسته محبتی عمیق می‌بینند.
اگر عاشق حضرت معبود باشیم به محبوبان درگاهش نیزعشق می‌ورزیم. آری باید با تمسک به عبادت و خلوت‌های شبانه با پروردگار و انجام واجبات و ترک محرمات ریشه محبت حضرت حق را در خود مستحکم تر از پیش سازیم تا قلبمان حرم امن الهی گردد و وسعتی به وسعت عالم وجود یابد تا هر آنچه به او مرتبط است و پرتویی از وجود اوست در آن جای گیرد.

آزاده ابراهیمی 

لینک مطلب در خبرگزاری ایمنا


 

م

 

بعضی چیزها معرفت انسان را بالا می برد؛ مثل زیارت عاشورا

بارها شنیده ایم که می گویند آدم ها متناسب با میزان معرفتشان عمل می کنند؛ بعضی از چیزها معرفت انسان را بالا می برد. انگار آدم را وارد دنیای جدیدی می کند درست مثل زیارت عاشورا؛ وقتی می خوانی غرق می شوی؛ حتی اگر به ت هم علاقمند نباشی بازهم با خواندن زیارت عاشورا نمی توانی از معرفت ی اش بی بهره بمانی. نمی توانی بپذیری که بنای این کلام عجیب، صرفا نفرین و یا حمد و ثنای آدمهای هزار و چهار صد سال پیش باشد؟

چه حکمتی است در سفارش به خواندن این زیارت؟ چه سرّی است در یادآوری بزرگترین فاجعه بشریت؟ واژه الی الابد که بعد ازسلام و صلوات ها و لعن و نفرین ها آمده است انگار تکرار تاریخ را فریاد می زند.

برائت از کدام خط فکری ما را تا ابد بیمه می کند؟

خط فکری ابوموسی اشعری چه بر سر اسلام آورده که تا روز قیامت باید حواسمان جمعش باشد؟! آوردن نام کسی که در عاشورا حضور نداشته ما را مجبور می کند کمی از عاشورا به عقب برگردیم و به این فکر کنیم که ابوسفیان چرا مورد لعن قرار می‌گیرد؟

ابوسفیان مسلمان است! قرآن می خواند! پیامبر او را به ماموریت می فرستد! با مال و جانش به اسلام خدمت می کند! او سردار سپاه اسلام می شود! او یک جانباز است! اما در اسلامِ او اهل البیت جایی ندارند!

اسلام ابوسفیانی، اسلامی با مدل خاصی از جنس خودش است، اسلام گزینشی! نکند اسلام بدون نماز، اسلام بدون حجاب، اسلام بدون فقه و یا حتی اسلام بدون ت هم همینگونه باشد!

اسلام ابوسفیانی اسلام با نفاق است، اسلام با منفعت و یا شاید اسلام با اختلاس. اسلامی که صاحبانش رونق کسب خویش را در بیچارگی دیگران می دانند و اخلاقیات در این اسلام فدا می شوند، دین داری نامتوازن و التزام صرفا به پاره ای از دین مطرح می شود.

اسلام ابوسفیانی فریاد علمایی است که در کِسوت عالِمی به مذمت سکوت علمای کوفه می پردازند در حالی که خود اهل سکوتند.

 

زهرا ابراهیمی 

لینک مطلب در صاحب نیوز


پ

 

 

آغازهای زیبا، پایان های وحشتناک، انسان ها در ارتباط با یکدیگر چه خطاهایی مرتکب می شوند؟

عشق با اتصال آمیخته می شود.آدم ها، جنجال‌ها به پا می‌کنند تا به یکدیگر برسند.عاشق می شوند و تمام تقلای خویش را در جهت ابراز عشق به کار می‌گیرند. فکر می‌کنند فوت و فن عاشقی را خوب بلدند. هر چه فدایت شوم و قربانت گردم و از این آداب عشاق می‌دانند در مسیر دوست خرجش می‌کنند. انگار در پروسه عشق، ادبیات آدم ها نیز متحول می شود. استعداد کلام و قدرت بیان عجیبی پیدا می‌کنند. به راحتی می‌توانند موسی وار کلمات بی جان را با یک حرکت تبدیل به واژه ای جاندار نمایند و معجزه‌ای جدید در عشقشان خلق کنند. اصطلاح بهار عاشقی،  توصیف مناسبی برای بیان این شیدایی است.

اما خدا نکند بهار دوستی هایشان، خزان شود.آن وقت است که تمام آنچه را بلد بودند فراموش می کنند. اصلا انگار بویی از عشق که نه، بویی از انسانیت نبرده اند.هر چه بینشان بوده برملا می سازند و یکدیگر را رسوای زمانه می کنند. از ادبیاتی که تنها واژه های محبت آمیز خلق می شد، حالا فقط تهمت‌ها و فحش ها و ناسزاها سرازیر می شود. برچسبی نیست که به یکدیگر نزنند و ملاحظه ای نیست که در کار یکدیگر کنند.

اینها را فقط به عنوان مقدمه آوردیم تا حرف اصل کاریمان را بزنیم. ما آدم ها در اتمامِ رابطه ها منصف نیستیم. انصافِ انتها، همچون اخلاقِ ابتدا دارای اهمیت است. سرانجام ها همچون سرآغاز ها نیازمند احترامند .

تاوان پایان های بی اخلاق را نه شخص روبرو، بلکه خود ما می‌پردازیم.چرا که بی اخلاقی در انتهای کار، نوعی توهین به ابتدا و آغاز کار است، آغازی که ما انتخابگر آن بوده ایم.

دو دوست، دو همسایه، دو همکار تا وقتی که در میدان یکدیگر بازی می‌کنند همبازی اند، اما کافیست پایشان را از دایره ی این میدان کمی آن طرف‌تر بگذارند،  ناگهان تبدیل به دشمنی می شوند که تشنه به خونشان می شویم. ما آدم ها حافظه تاریخی مان در عواطف دوستانه بسیار ضعیف است. محبت‌های بذل شده در زمان صلح را فراموش می کنیم و تنها به بذر کینه های پاشیده شده در زمان جنگ می‌اندیشیم. ما آدمها پایان قشنگی از یکدیگر نمی سازیم .

گاهی باید یک ساعتی دور از اغیار نشست و به آغازها فکر کرد و به چرایی پایان های بی اخلاق. باید به خاطر سپرد که همان خداوندی که نظاره گر آغازهای همراه با محبت ماست حاضر و ناظر پایان های بیرحمانه مان  نیز هست. خداوند در کتاب خویش در آیات طلاق به مردان سفارش می‌کند که یا به طرز شایسته‌ای ن را نگاه دارید و آشتی کنید و یا آنها را به طرز پسندیده‌ای رهاسازید.(1)

گویا اهمیت رعایت اخلاق در پایان هر کار کمتر از آغازآن نیست.تمام کردن های غیرمنصفانه نشان از عدم تناسب روحی انسان دارد. آیا وقت تعادل نرسیده است؟!

۱. سوره بقره آیه ۲۳۱

 

 

زهرا ابراهیمی 

لینک مطلب در صاحب نیوز

 


 

 

س

 

 

واجبی که به فراموشی سپرده شد!/ خواب متولیان فرهنگی به چه قیمت؟

امربه معروف و نهی ازمنکر از فروعات دین به شمارمی روند که البته از اصلی ترین واجباتی هستند که تاکید فراوان برآن شده است و تحکم و استواری یک جامعه اسلامی برآن متوقف میباشد.

معروف در لغت به معنای شناخته شده و منکر به معنای ناشناخته میباشد که این دو واژه به ترتیب به معنای نیکی و بدی است.معروف به اعمال نیک ازطرف عمل‌کننده و منکر به کار ناپسندی میگویند که فرد انجام میدهد و باید آنرا ترک کند.

برخی معتقدند امر به معروف ونهی از منکر سبب دخالت در زندگی شخصی افراد است و مانع انجام اعمال وکارهای مورد علاقه ی آنان میگردد و معتقدان به این حرف آمران و ناهیان(امرکننده به معروف و نهی کننده از منکر)را دخالت کننده میدانند، درصورتی که قضیه کاملا برعکس میباشد چرا که این واجب موکد از ابتدای ورود اسلام و پایه گذاری آن وجود داشته و پیامبران و ائمه(ع) عمل کننده ی به آن بوده اند و قطعا اگر دخالت نامیده میشد معصومین(ع) هرگز آن را انجام نمیدادند پس راهی برای انکار آن وجود ندارد از طرفی دیگر این امر ونهی از نکاتی است که قرآن کریم به طور صریح و واضح آن را تاکید میکند همان کتابی که پایه و اصول دین و نازل شده از سوی خداوند تعالی است.

البته هرشخصی را نمیتوان آمر و ناهی نامید چرا که این واجب نیز مانند سایر واجبات شرایط و اصول خاصی را میطلبد از جمله اینکه؛ فرد آمر وناهی باید عامل باشد و این بدین معناست که خود نیز به امر و نهی ایی که میکند عمل کند چرا که در غیر این صورت هرگز تاثیری نخواهد داشت. مانند زمانی که زنی فرزند خود را نزد حضرت علی(ع) آورد و ازحضرت خواست که او را از خوردن خرمای زیاد نهی کند حضرت فرمودند: فردا بیا! فردا که زن فرزندش را آورد حضرت به او فرمود خرمای زیاد نخورزن باتعجب گفت چرا دیروز اورا نهی نکردید امام گفتند چون دیروز خود خرما خورده بودم! و چه زیباست این عمل امیرالمؤمنین(ع) زمانی که کاری را خود انجام داده اند دیگری را ازآن نهی نمیکنند و چه زیباتر اگر مانیز اینگونه باشیم.

از طرف دیگر امربه معروف و نهی از منکر همیشه از طریق زبان وبه طور مستقیم صورت نمیگیرد بلکه گاهی میتوان با رفتار وحالاتی در چهره به صورت غیر مستقیم مقصود خود را به طرف مقابل فهماند که کارش اشتباه است مانند ترش رویی و اخم کردن و و یا اینکه با انجام دادن کار نیکی (مانند صدقه دادن)دیگری را به آن کار دعوت کرد و زمانی که زبان و حالات و رفتار جوابگو نیستند گفته شده میتوان از زور استفاده کرد که این اهمیت وافر و فراوان این واجب را تاکید میکند.

هم چنین فرد آمر و ناهی باید با حفظ جان و مال و ناموس خود دست به این عمل بزند زیرا درصورتی که جان و مال او در معرض خطر قرار گیرد این عمل از او سلب میگردد.

باید دانست و متوجه تاثیر این عمل واجب بر جامعه و به ویژه جامعه ی امروزی بود چرا که هرلحظه جامعه از سمت و سویی تهدید میگردد و امر به معروف و نهی از منکر میتواند تاثیر به سزایی در پیشبرد جامعه داشته باشد.

 

افسانه مرادی

لینک مطلب در اصفهان شرق

 


 

د

 

دود بی مسئولیتی، آتش جان امنیت

دود آسمان را سیاه کرده بود، سرک کشید. یکدفعه دوستش گفت: «چی را می خواهی ببینی؟ بیا کنار الآن یکی با چاقو تو را می زنه، بدو تا شب نشده به خانه برسیم، اینجا دیگر امن نیست.»

امن، امنیت، این واژه ها تا قبل از شنبه ۲۵ آبان، وجودش برای ما ایرانیان مثل نفس کشیدن امری عادی بود بطوریکه فراموش کردیم چه نعمت بزرگی در اختیار داریم؛ ولی شنبه شب و دو روز بعد آن با تمام پوست و گوشت و استخوان به خاطرش آوردیم.

قبل از آن وقتی می شنیدیم در سوریه، عراق یا افغانستان مردم به خاطر حفظ جانشان فرار می کنند و خانه و کاشانه شان منفجر می شود و در آتش می سوزد، معنایش را به وضوح درک نمی کردیم، چون در ایران امنیت کامل برقرار بود، اما فقط دو روز اغتشاش شد و خانه، مغازه، پمپ بنزین و بانک به آتش کشیده شد، همه در ایران معنای این جمله که بدترین شهر، شهری است که در آن امنیت نباشد را فهمیدند.

البته امنیت دارای ابعاد مختلفی است اما امنیتی که از آن صحبت می شود امنیت اجتماعی است که به واسطه آن امنیت ملی نیز ایجاد می شود.

اگر جمعیت تشکیل‌دهنده یک کشور نسبت به ارزشهای حیاتی مانند تمامیت ارضی، رژیم ی، اعتقادات دینی، فرهنگ و استقلال، احساس تعلق کرده و در احیاء و ارتقای هویت ملی بکوشند، انسجام و امنیت اجتماعی به وجود می آید. اما اگر گروه های مختلف جامعه، اطمینان خاطر خود نسبت به سلامت جامعه را از دست بدهند و با تکیه بر وجوه تمایز مذهبی، دینی و قومی، در مشروعیت ارزش‌های حیاتی تردید کنند و دست به اعمال غیر قانونی بزنند، آنگاه نظام اجتماعی جامعه از هم گسیخته می‌شود و زمینه برای جنگ داخلی، مداخله خارجی، بی اعتمادی و امنیتی شدن مسائل عادی مهیا می‌شود.

 بعد از گرانی بنزین، مردم به سوءمدیریت در نحوه انجام این افزایش قیمت آن هم در شرایط سخت معیشتی شان معترض بودند ولی به  تمامیت ارضی، رژیم ی، اعتقادات دینی، فرهنگ و استقلال سرزمینشان علاقه مند بودند؛ اما عده ای گمان کردند مردم ارزش هایشان را رها خواهند کرد؛ لذا از حق طبیعی مردم برای اعتراض سوءاستفاده کردند تا عقده های خود را خالی کنند، به مال و جان مردم حمله کردند.

آنها امید داشتند تا مردم هم با آنها همراهی کنند و کشور را به سمت جنگ داخلی ببرند، ولی مردم ایران با اقتداء به رهبرشان، در پیروی از قانون، صف خود را از آشوبگران جدا کردند و بدین طریق آشوب ها در ظرف ۴۸ ساعت فروکش شد.

البته اعتراض مردم نسبت به سوءمدیریت ها تمام نشده است، لذا برای جلوگیری از سوءاستفاده غارتگران امنیت جامعه، مسئولین باید فضا و ابزارهای لازم برای ابراز وجود، اعتراض و طرح نظر از سوی مردم را فراهم کنند تا مردم بتوانند، صدایشان را به گوش مسئولین برسانند. همچنین مردم نباید مسئولیت خودشان در به وجودآمدن چنین شرایطی را نادیده بگیرند؛ چون این خود مردم بودند که به مسئولینی که الآن معترض به عملکردشان هستند رأی دادند، پس مسئولیت بزرگتر برای حفظ امنیت و پیشرفت کشور بر عهده خود مردم است.

مردم با انتخاب های آگاهانه خود می توانند افراد شایسته را به مسند قدرت بنشانند و مانع بروز شرایط بد اقتصادی امنیتی شوندبه همین خاطر مردم باید در هنگام انتخاب های خود به جای توجه صرف به تبلیغات اشخاص، کمی، فقط کمی سوابق مدیریتی قبلی نامزدهای کسب مقام های حکومتی را بررسی کنند تا علاوه بر فهم خط مشی فکری آنها به توان مدیریتی‌شان نیز پی ببرند و با توجه به میزان کارایی، آنها را انتخاب نمایند.

 

زهرا باغبانان 

لینک مطلب در ندای اصفهان


ک

 

عاشقانه از جاده نجف تا کربلا

همگان با چشمانی اشک بار به یک سو می نگرند و به سمت آن گام های کوچک و بزرگ برداشته می شود؛ آری هدف معلوم است، رسیدن به کربلا.

پیاده روی اربعین قبل از آنکه یک همایش عظیم بشری در بعد جهانی باشد، یک بحث عمیق علمی، فلسفی و عقیدتی است. هرکسی با هر سطح از علم و اعتقاد به ادیان و مذاهب مختلف، پس از توفیق شرکت در این کنگره حماسی باید خود را در برابر این پرسش ها بیابد که: آیا این حضور مرا مسئول خواهد کرد؟ پس از بازگشت چه باید بکنم؟ از کجا باید آغاز کنم؟

به خصوص درمورد شیعیان، مسئولیت بسیار جدی تر و سنگین تر است. اصل «اصالت عمل» پس از پذیرش اصول اعتقادی در جهان بینی شیعی، مسئولیت را چیزی بالاتر از انجام تکلیف می داند. «مسئولیت شیعی  تعهدی عاشقانه است که شخص بر اساس ملاک های ارزشی، خود را در قبال عمل به آن متعهد می داند. پیاده روی اربعین آغازیست برای انجام تعهداتی که جا مانده اند؛ چه در پشت مرزهای غفلت و فراموشی و یا لجاجت و تعمد.

آری، قدم های شیفتگان مسیر را می پیمایند تا به نقطه وصال برسند و توشه حرکتی عظیم تر را از مولای خویش دریافت نمایند.

پیاده روی اربعین یک خاطره نیست که پس از گذشت آن تا تقویم سال بعد به فراموشی سپرده شود و زائر آن فقط چند روزی احیاگر شعائر و شور حسینی باشد. زائر اربعین همان گونه که احیاگر روح اسلام است، باید در جهت ثبوت و تحکیم اساسی ترین مبانی اسلامی همواره در حرکت باشد. هدف از پیاده روی اربعین باید حرکتی مداوم باشد؛ نه اینکه در کربلا ایستاد تجلیلی کرد و بازگشت. از شهر کربلا باید به نفس کربلا رسید.

پایان راه نباید همان نقطه آغاز حرکت باشد؛ چرا که اگر چنین شد از زائر آن سلب مسئولیت می کند. حقیقت این حرکت نیابت است؛ یعنی مسئولیتی که زائر به عهده می گیرد تا ادامه دهنده رسالت و نهضت امام (ع) باشد. نفس این همایش عظیم بشری موهبتی ست الهی که پرده از مقابل چشم ها کنار می زند تا برداشت های نادرستی را که بر اذهان مردم چیره شده، از بین ببرد و بگوید که انقلاب امام حسین (ع) برای مبارزه با حکومت امویان بر پا نشد؛  بلکه این انقلاب تبین باوری است که حسین (ع) فدایی همه بشریت شد تا انسان به شکوه و عظمت انسانیت خویش برسد.

آری، اربعین قیام است، قیامی بر علیه غفلت خویش. الهامی است که به پا خیزید؛ اینک وقت یاری حجت خداست. مبادا شما نیز همانند انسان های غافلی باشید که جد غریبش را در صحرای کربلا تنها گذاشتند.

امروز دین می گرید، قرآن می گرید، مومن می گرید، جهان می گرید که مهدی (ع) نیز غریب است؛ هزاران مرتبه غریب تراز جدش حسین (ع). پس باید حرکت کنیم از جنس حرکت حسین(ع)؛ باید انقلاب کنیم از جنس انقلاب حسین (ع)؛ لبیک گوئیم از جنس لبیک یاحسین (ع)؛ اما لبیک به دردانه وجود حسین (ع).

فریاد زنیم لبیک یا مهدی (ع). آقاجان شمشیرهای ما برای توست. آمده ایم با شما عهد و میثاق بندیم که احیاگر اصل «نه» گفتن علوی باشیم؛ «نه» از جنس «نه» گفتن حسین (ع) به تمامی امویان درون و برون، به تمامی آلودگی های فکری و اعتقادی و به تمامی حکومت های غاصب و استبدادی. و بگوئیم که موجی حسینی آمدیم و موجی مهدوی باز می گردیم.

عاشقانه جاده نجف تا کربلا را با همه سختی ها پیمودیم و با تاول هایمان آن را هموار کردیم تا از ارباب بی سر اذن گیریم که با بقیه نفس نفس های عمرمان، بزرگراه ظهورت را صیقل دهیم و در اوج تنهائیت بگوئیم که پدر مهربانی ها دست ما را بگیر تا ما مسافران کربلا از سیره حسین (ع) جا نمانیم.

 

منیرتاج 

لینک مطلب در ندای اصفهان

 


ق

 

قناعت فرصتی برای آرامش

قناعت یعنی اکتفا کردن به آنچه که داریم و دوری از گله و شکایت بابت آنچه که نداریم.

گاهی وقتها باید داشته ها را نظاره گر بود. خانواده، سلامتی، درآمد کم اما حلال، جایگاه اجتماعی، آبرو، دل خوش، استعداد و هزاران هزار نعمت دیگر که از شمردنشان ناتوانیم.

وظیفه ما در برابر آنچه خداوند به ما بخشیده شکر نعمت است. اگر شکر نعمات الهی را بجا آوردیم رزقمان مضاعف می گردد، اما اگر تنها گوشه ای نشسته و نداشته هایمان را مرور کردیم کم کم داشته هایمان را هم از دست می دهیم.

یکی از راهکارهایی که در روایات برای تمرین قناعت ارائه شده این است که در امور دنیوی به آنهایی که سطح زندگی شان پایین تر است نظر افکنید و در امور مربوط به آخرت به بالادستان نگاه کنید.

وقتی به زندگی کسانی که از نظر مادی از ما پایین تر هستند بنگریم، ناخودآگاه به آرامش رسیده و از میزان اضطرابمان کاسته خواهد شد، چرا که در آن لحظه ذهن ما به این موضوع معطوف می گردد که وضع زندگی ما به لطف خدا از دیگران بهتر است و همین مساله آرامش ما را به دنبال خواهد داشت.

از دیگر سفارش هایی که منجر به شکر بیشتر و قناعت بهتر می گردد رفتن بر سر مزار مردگان است چرا که این امر انسان را متوجه فرصت زندگی می کند و او را شاکر و قانع بار می آورد.

تاکید اسلام به عیادت از بیماران و دلجویی از حال یتیمان و دستگیری از زیردستان و سفارش به همنشینی با فقیران و کمتر همنشینی نمودن با ثروتمندان نیز در راستای تقویت روحیه شکرگزاری انسان است.

نسیان و فراموشی بخش جدا نشدنی از وجود انسان است و شکر دائمی نعمات همچون پادزهری اثر غفلت ها را از بین می برد.

نکته دیگر اینکه در آموزه های اسلام انسان از یک سو به تلاش و کوشش برای کسب روزی دعوت شده و از سوی دیگر تاکید شده که خداوند روزی همه مخلوقات را بر عهده دارد و کسی را بی روزی نمی گذارد. البته این بدان معنا نیست که تلاش نکنیم و چیزی به دست نیاوریم بلکه منظور این است که با تلاش به آنچه رسیده ایم راضی باشیم.

و نکته ی آخر اینکه انسان هرچقدر بیشتر تمکن مالی داشته باشد مسئولیتش نیز بیشتر خواهد بود و با همان دارایی مورد ابتلاء و امتحان الهی قرار خواهد گرفت همانگونه که قرآن می فرماید:

وَ لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلى‏ ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَهَ الْحَیاهِ الدُّنْیا لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ وَ رِزْقُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَ أَبْقى‏

و هرگز به متاعى که ما به گروهى از آنها داده ‏ایم، چشم مدوز که (این) شکوفه و جلوه‏ زندگى دنیاست (و ما مى‏ خواهیم) تا آنها را در آن بیازمائیم و (به یقین) روزىِ پروردگارت بهتر و پایدارتر است. (طه ۱۳۱)

 

زینب صالحی هاردنگی

لینک مطلب در ندای اصفهان


 

ت

تبلیغ به سبک قرآنی

خبرگزاری حوزه / قرآن کریم همه ی جنبه های هدایتی انسان را مورد توجه قرار داده و تحت عناوین  مختلف به بیان و ارئه ی راهکار برای دست یابی به سعادت پرداخته است.

حتی ممکن است این راهکار در قالب یک داستان در فضای به ظاهر متفاوت بیان شده باشد. یکی از شئونی که مبتلا به زندگی انسان ها علی الخصوص طلاب علوم دینی است امر تبلیغ می باشد.

قرآن کریم برای تأثیر گذاری این امر مهم در مخاطب و نحوه ارائه ی شکیل و منسجم آن به افراد،   ضمن بیان روش مبلغان مطرح در این کتاب آسمانی، مطالب مهم و ارزشمندی را نیز به مبلغان گوشزد کرده است.

البته این مطلب را باید به خاطر داشته باشیم که تبلیغ وما به معنی ارائه ی سخنرانی به نحو رسمی و در یک جمع نظامند نیست؛ بلکه می تواند مصادیق فراوانی را شامل شود تا جایی که حتی ارائه ی مفاهیم دینی توسط والدین به فرزندان را نیز در بر می گیرد.

یکی از مضامینی که در قرآن کریم دراین باره می توان سرلوحه کار قرار داد، داستان مؤمن سوره یس است.

وی که از او با نام «حبیب نجار»یاد شده است بعد از این که  متوجه طغیان و شورش علیه پیامبر زمان در مرکز شهر می شود با اینکه فردی عامی و ساده در جامعه است، خود را مم می داند که با عجله خود را در میان قوم خویش قرار داده و با اندرز و مؤعظه آنان را از افتادن در ورطه ی هلاکت و نابودی نجات دهد.

وی در آغاز با ادای کلمات محبت آمیز به انذار می پردازد و این نشان دهنده اهمیت مهرورزی نسبت به مخاطب برای دریافت پیام مبلغ است.

بعد در قالب چند جمله به هشدار قوم خود می پردازد. محتوای خیرخواهانه دعوت او خود راهکاری فرا روی مبلغان جامعه است ولی این نکته حائز اهمیت این است که ایشان بعد از دلسوزی فراوانی که برای هدایت قوم خویش ابراز می دارد و با اینکه بی هیچ چشمداشتی خود را از محل دوری به نیازمندان هدایت می رساند، به قتل رسانده می شود.

سخنان پر شور و هیجان‏انگیز او که با استدلالاتی قوی و نیرومند و نکاتی جالب و دلنشین همراه بود در آن قلبهای سیاه و سرهای پر از مکر و غرور نه تنها اثر مثبتی نگذاشت بلکه چنان آتش کینه و عداوت را در دل های آنان برافروخت که از جا برخاستند و با نهایت قساوت و بی رحمی او را به شهادت رساندند.

به روایتی او را سنگباران کردند و پیکرش را چنان آماج سنگها ساختند که بر زمین افتاد و جان به جان آفرین تسلیم کرد و به روایت دیگری او را زیر پاها چنان لگدمال کردند که روحش به آسمان پرواز کرد.

اما نکته جالب، بیانی است که خداوند بعد از این چنین شهادتی و بعد از خطاب «قِیلَ ادْخُلِ الْجَنَّة/ به او گفته شد وارد بهشت شو» (یس-۲۶) از وی نقل می کند.

«قالَ یا لَیْتَ قَوْمِی یَعْلَمُون/ گفت ای کاش قوم من می‏دانستند» (یس-۲۶) در این جمله هنوز هم محبت عمیق نسبت به مخاطب جلوه گر است.

عبارت «ای کاش» در مواقع حسرت عمیق به کار می رود و همین طور کلمه «قوم من» نشان از محبت و عشق به مخلوقات الهی دارد.

او بعد از رسیدن به نعمات الهی و مشاهده جایگاه خود در بهشت نه تنها از عملی که مردم در حق او مرتکب شده بودند اظهار شکایت نمی کند؛ بلکه هنوز هم آرزوی هدایت آن ها را دارد.

این نمونه یک مبلغ دین و پیغام رسان الهی در میان مردم است که قرآن کریم ماجرای تبلیغ او را در ضمن بیان داستانی گنجانده است تا هر کس در هر زمان و مکانی که دغدغه ی هدایت سایرانسان ها را دارد، وی را الگوی خویش قرار داده و به او تأسی جوید.

آزاده ابراهیمی فخاری

لینک مطلب در خبرگزاری حوزه


ر

رزق، تنها یک ابزار برای بندگی بهتر است

«زهرا ابراهیمی» در گفتگو با خبرنگار خبرگزاری شبستان در اصفهان درخصوص رابطه رزق و درآمد اظهار داشت: رزق انسان از ناحیه خداوند است و خالق هرگز مخلوق خویش را فراموش نمی کند، پس جای نگرانی نیست، همانگونه که خداوند در قرآن می فرماید:«إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ ؛ خدا روزی رسان است و اوست دارنده نیرویی سخت استوار.» (سوره ی الذاریات، 58)

 این محقق حوزوی خاطرنشان کرد: رزقی که برای انسان مقدر شده به انسان می رسد، منتها این امر نباید منجر به غفلت از تلاش گردد، چرا که این عالم، عالم اسباب است و همه امور از جمله مقدرات در سایه زنجیره سبب و مسبب ها و واسطه ها معنا پیدا خواهد کرد؛  لذا هیچ مقدری بدون عبور از مجرای خود به نتیجه نمی رسد، همانگونه که قرآن به این سنت الهی اشاره می کند آنجا که می فرماید: «لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاّ ما سَعی»؛ «بهره ای برای انسان جز سعی و تلاش او نیست

وی اضافه کرد: رزق تنها یک ابزاری است برای بندگی بهتر، پس نباید آن را هدف تلقی کرد؛ بنابراین داشتن حساب های بانکی متعدد و پول روی پول گذاشتن و سودآوری بیشتر و تبدیل شدن به دغدغه اصلی انسان ، او را از فلسفه خلقت که همان عبادت و بندگی خداوند است، دور می کند.

 ابراهیمی با بیان اینکه حساب های بانکی اگرچه جزء دارایی و ثروت انسان به شمار می روند، اما گاهی جزء رزق انسان محسوب نمی شوند بلکه حاصل زیاده خواهی او هستند، افزود: توجه کنیم که رعایت تعادل در همه امور زندگی مؤمن، از جمله پول درآوردن او اصالت دارد؛ پس در زمینه کسب روزی نیز نه آنچنان حریص باشیم که وقتی برای بندگی نداشته باشیم و نه اهل کسالت و تنبلی که رزق مان محدود شود، بلکه باید در حد ضرورت و متناسب با توان خویش تلاش کنیم

این پژوهشگر مذهبی ابراز داشت: برخی از افراد حسابهای بانکی زیادی دارند، اما بهره حقیقی از آنها نمی برند؛ لذا اینها رزقشان محسوب نمی شود بلکه این اموال تنها وبال گردنشان خواهد بود و باید در برابرش حساب پس بدهند

وی یادآور شدرزق بودن هرچیزى منوط به میزان انتفاع و بهره  بردن از آن است، بنابراین حساب های بانکی اگر منفعتی حقیقی برای انسان نداشته باشد رزق او محسوب نمی شود.
این پژوهشگر حوزوی با تأکید بر اینکه رزق حقیقی و واقعی همان مقداری است که انسان به واسطه آن می تواند بندگی کند، گفت: انسان از یک طرف تلاش می کند و بدون حرص داشتن، با توکل بر خدا برای کسب روزی حلال گام بر می دارد و از طرفی یقین به رزق مقدر دارد و از سویی تمام هم و غم خویش را صرف دویدن های بی اساس نمی کند

وی ادامه داد: پس انداز کردن و داشتن حساب بانکی به خودی خود امر مذمومی نیست و گاهی مدیریت صحیح اقتصادی در زندگی انسان را مجاب به پس انداز می کند، منتها اگر این روش پس انداز منجر به تطمیع انسان شود و او را از امور نیکی همچون انفاق و قرض الحسنه دور نماید، مذموم تلقی می شود.

 زهرا ابراهیمی 

لینک مطلب در خبرگزاری شبستان

 

 


 

ک

شیشه ها را بالا نکشیم

صاحب نیوززهرا ابراهیمی/ اگر چه نگاهش را از من می ید، اما شیشه ی ماشین را پایین کشیدم و با نگاهم دعوتش کردم تا نزدیک تر شود.با چشم هایش، دستانم را دنبال می‌کرد، شاید می خواست ببیند بالاخره یک شاخه گل می خرم یا نه؟

این اتفاق، نه حکایت یک روزه من که حکایت هر روزه کودکان کار است. حکایت سال‌ها رهگذری در خیابان‌هایی است که سردی هوا و داغی زمینش را بارها تجربه کرده‌اند.

گویا زبانمان با دیدن این صحنه ها،  بیش از پیش در تقلای گفتگوست. گاه به درگاه خداوند گله می کنیم و او را به معصوم و غیر معصوم قسم می دهیم تا رزق کودکان کار را افزون نماید و گاه نیز لب به نفرین و شکایت باز کرده و بر عاملان تکرار هر روزه این صحنه‌ها لعنت می فرستیم،  آنگاه در ذهن خویش آنهایی را که باعث این حجم از تلخی اند به دادگاه عدالت می کشانیم . گاه نیز با به کاربردن جملاتی که همراه با احساس ترحم است، احساس ناراحتی خویش را بیان می‌کنیم.

اما صحنه دیگری که تکراری تر از صحنه ی حضور بچه‌هاست، این است که برخی به محض دیدنشان از دور،  شیشه های ماشین را بالا می کشند و این گونه مانع نزدیک شدن آنها می شوند.

آنچه بیش از خریدن یک جنس و پرداخت پول به بچه‌های کار اهمیت دارد، روش برخورد با این کودکان است. برخوردی که می ‌تواند عزت نفس آنها را بالا ببرد و یا کرامت انسانیشان را خدشه دار کند،  لبخندی که می‌تواند خنده را بر لبانشان بنشاند و یا اخمی که تخم کینه و حقد در دلشان بکارد. اگر چه شاید قرار گرفتن آنها در این وضعیت و رهایی آنها نیز در دست ما نیست اما طرد کردنشان با بالا کشیدن شیشه ها ویا استقبال از آنها با پایین کشیدن همان شیشه ها در دستان ماست.

بحث بر سر خریدن یا نخریدن اجناس از این کودکان نیست، بحث بر سر کمک کردن یا کمک نکردن به آنها نیست،  بلکه حرف اصلی این است که آنها کودکند و در انتخاب این جایگاه دخلی ندارند، پس نباید با نگاه و رفتارمان آزارشان دهیم.

شاید اگر درمواجهه با آنها لبخند بزنیم، دست نوازشی بر سرشان بکشیم و با آداب تمام از آنها احوالپرسی کنیم، بتوانیم کمی از میزان تنفرشان را از بی‌عدالتی در اجتماع بکاهیم. باید کاری کنیم تا لبخند کودکان کارقشنگ ترین اتفاق این روزهای تلخ خیابان باشد.

و حالا باز چراغ سبز می شود و ما رد می شویم همانگونه که عدالت نیز از مقابل چشمانشان رد شد. چشمانی که همیشه در آن سوال های پرابهام رژه می‌روند و پاسخی برایشان نمی یابند.

 

زهرا ابراهیمی 

لینک مطلب  در خبرگزاری صاحب نیوز

 


سردار

از صلابت سردار اشک ها تا غربت همرزمان حاج قاسم

غربت همرزمان حاج قاسم نمودی ویژه دارد. اگر هرکدام از این لاله های عاشق در حادثه ای جداگانه به شهادت رسیده بودند، نامشان آوازه ای بلند می یافت و یادشان تمام کشور را پر می کرد، اما نمی دانم در خلوت مستانه شان از خدا چه خواسته بودند که حتی پیکرهای شان هم مظلومانه و در رکاب فرمانده پیش می رود و در پرتوی عظمت سردار اشک ها قد علم نمی کند؛ ولی.

خبرگزاری حوزه | اشک ها مجالی به قلم نمی دهند تا نقشی بر کاغذ بگمارد. اشک نه، خون است که به سرخی شهادت از چشم ها می جوشد و سفیدی کاغذ را به سرخی شقایق بدل می کند.

اشک مدت هاست که با شهادت پیوندی عمیق و جدایی ناپذیر بر قرار کرده است و این بار برای بزرگ مردی دیگر از سلاله پاکان بی اختیار نقش آفرینی می کند.

سرداری که رشادت و رحمت را با هم گره زده بود. چشمانش در درگاه خدا و برای محرومان و مستضعفان خاضعانه می گریست و صلابتش در میدان لرزه بر اندام دشمن می افکند.

آری او مجمع اضداد بود و این برای ما تازگی ندارد؛ چرا که چنین انسان ها امتدادی به بلندای تاریخ دارند. سلیمانی ها درس دلدادگی را در مکتب اربابشان آموخته اند که توانسته اند تولی و تبری را به هم گره زده و از تلفیق آن شخصیتی را بسازند که با جاذبه و دافعه ای پر قدرت دنیا را به تکاپو در آورد.

به همین دلیل است که اشک بر حاج قاسم ها با اشک بر حسین(علیه السلام) تناسبی غریب دارد. برای همین است که نه تنها سستی و رخوت را به ارمغان نمی آورد بلکه، قطره قطره این اشک ها ما را غیورتر و قدرتمند تر می سازد. همان طور که اشک بر حسین (علیه السلام) درخت اسلام را آبیاری کرده و می کند اشک بر سردار دل ها هم درخت تنومند مقاومت را پر صلابت می سازد.

اما در این میان غربت همرزمان حاج قاسم نمودی ویژه دارد. اگر هرکدام از این لاله های عاشق در حادثه ای جداگانه به شهادت رسیده بودند، نامشان آوازه ای بلند می یافت و یادشان تمام کشور را پر می کرد، اما نمی دانم در خلوت مستانه شان از خدا چه خواسته بودند که حتی پیکرهای شان هم مظلومانه و در رکاب فرمانده پیش می رود و در پرتوی عظمت سردار اشک ها قد علم نمی کند؛ ولی به سعادتی نائل شدند که امام خوبان بر جنازه ی شان نماز می گذارد و بر دوش میلیون ها عاشق تشییع می شوند.

حکایت همرزمان این سردار معادله چند مجهولیست که تلاش برای حل آن جز بر حیرت چون منی دور افتاده از وادی عشاق نمی افزاید.

 

 آزاده ابراهیمی فخاری

لینک مطلب در خبرگزاری حوزه


صنعت

 

صنعتی که نقشه حذفمان را لا به لای عاشقانه‌هایش می‌کشد

کافی است به اطرافمان نگاه کنیم و نه حتی با دقت، بلکه اگر تیزبین هم نباشیم، باز نمی‌توانیم بُروز تغییرات گسترده و عمیق را نادیده بگیریم، آری شیوه زندگی تغییر کرده و ما همچنان تحت تأثیر این تغییرات روزگار می‌گذرانیم.

روشی جدید که دیگران لایف استایلش می‌نامند و ما از آن با عنوان سبک زندگی یاد می‌کنیم. از دنیای غرب سبکی جدید به جهان ارائه می‌شود که انسان در آن، رأس همه امور قرار گرفته است، گویا انسان پادشاه جهان شده و حالا بخشیدن حس پادشاهانه به انسان در مکتبی به نام اومانیسم یا انسان‌محوری پای صنعت مد را هم به میان کشیده است.

هدف صنعت مد ایجاد حالت شادابی و نشاط و وقار و ابهت است، این صنعت قرار است آدم‌ها را از طریق مدها از یکدیگر متمایز کند، وجه تمایز و تفاوت انسان‌ها در این صنعت تنها انتخاب‌های بروز آن‌هاست و نه عقل، ارزش‌ها و فضیلت‌های اخلاقی.

 جوان ایرانی به دنبال هویت می‌گردد و صنعت مد خیلی دقیق و عمیق و قبل‌تر از همه ما به این خواسته او پاسخ مثبت می‌دهد، او هر آنچه را که خود صلاح بداند به‌عنوان مصادیق انتخابی در اختیار جوان قرار می‌دهد.

موسیقی‌های جدید، خواننده‌های جدید، لباس‌های متنوع، مدل‌های متفاوت آرایش و پوشش و . حالا جوان ایرانی با انتخاب هر کدام از این مصادیق خودش را متمایز از دیگران می‌بیند چراکه او اهل مد شده و مدها این‌گونه نیازش را پاسخ می‌دهند.

وقتی بعد از مدت کوتاهی سرش را می‌چرخاند به هر طرف که نگاه می‌کند می‌بیند دیگران هم مثل او شده‌اند، آن‌ها هم به نیت متمایز شدن تابع همان مدها بوده‌اند و حالا دیگر همه شبیه هم‌اند. دوباره سر و کله احساس نیاز برای متمایز بودن پیدا می‌شود.

اینجاست که تقاضا برای دریافت مدهای جدیدتر بالا رفته و خواه ناخواه عرضه نیز افزون می‌گردد و نظام سرمایه‌داری چه خوب اوضاع را مدیریت می‌کند. او با تبلیغ‌های تجاری‌اش مدهای جدیدتر را وارد بازار می‌کند.

حالا جوان ما در حال تجربه کردن هویت‌های کاذبی است که به همت مدگرایی نصیبش شده است، هویت‌هایی آنی، لحظه‌ای، ناپایدار و کوتاه‌مدت که نتیجه‌اش چیزی جز بحران هویت و تلون شخصیت نیست. صنعت مد قرار بود نشاط را برای جامعه به ارمغان بیاورد اما حالا همین مد عاملی شد برای بحران هویت و به دنبال آن افسردگی و رنجی تازه‌تر.

طبق این نسخه‌ای که غربی‌ها برای ما پیچیده‌اند راه رهایی از رنج در پناه آوردن به مدهای جدیدتر خلاصه می‌شود. حالا دوباره استفاده از مدل‌های جدیدتر و تجربه هویتی تازه‌تر و این چرخه بارها و بارها تکرار می‌گردد. چرخه‌ای که ریشه‌اش به قبل از جنگ جهانی دوم برمی‌گردد همان زمانی که سردمداران ثروت و قدرت برای رفع رکود اقتصادی خود، نقشه‌ها کشیدند.

جوان امروز خودش را وامدار صنعت مد می‌داند، گویا مدگرایی به او حق انتخاب داده و آزادی‌اش را تأمین نموده است، در صنعت مد همه آزادند هر چه را که دوست دارند انتخاب کنند، هر چه که دوست دارند بخورند یا بپوشند، به هر شکلی که دوست دارند آرایش کنند و به موسیقی دلخواهشان گوش دهند.

تبلیغات تجاری نیز این آزادی را فریاد می‌کشد. اما حقیقتاً در این صنعت آدم‌ها در چه چیزی آزادند؟ آری آنچه کارخانه‌ها برایشان تولید می‌کنند، اینجا آزادی تنها وقتی معنا دارد که ما مصرف‌کننده باشیم. مصرف کننده کالاهایی که از کارخانه‌ها می‌آید بنابراین چنین انسانی به همان اندازه که در انتخاب مد آزاد است به همان اندازه نیز در بند است.

اگرچه صنعت مد ما را در انتخاب مصادیق آزاد می‌گذارد و گزینه‌های زیادی را برای انتخاب در اختیارمان قرار می‌دهد اما سؤال اصلی اینجاست که چه کسی آن‌ها را به‌ عنوان گزینه‌های انتخابی، انتخاب کرده است؟ چه کسی این مصادیق را به‌عنوان فاکتورهای قابل ارائه، ارائه کرده است. متأسفانه ما عاشق صنعتی شده‌ایم که نقشه حذفمان را لا به لای عاشقانه‌هایش می‌کشد.

      زهرا ابراهیمی

لینک مطلب در خبرگزاری فارس


 

خشونت

 

نگاهی بر خشونت و بی اخلاقی اخیر؛ مقصر کیست؟!

اعتراض ها همواره بخشی غیر قابل تفکیک از جوامعند. در هر جامعه‌ ای خواه ناخواه نسبت به تصمیمات تصمیم ‌گیرندگان، مخالفان و معترضانی (فارغ از کمیت و کیفیت اعتراض) وجود داشته و دارد. بنابراین نه اعتراض، مختص جامعه ی ماست و نه مخالف بودن نسبت به برخی مواضع وماً به معنای مخالفت با کل سیستم است. اما چه می شود که اعتراض در جامعه ی دینی سر از خشونت در می آورد!؟ با وجودی که دینداری باید مانعی در برابر برخی از رفتارها باشد اما چرا همواره شاهد رفتارهای ناشایست هستیم!؟

هر جامعه‌ای برای تأمین امنیت و آرامش خود نیازمند خطوط قرمز است. دارا بودن خط قرمزها برای جوامع،  آنها را از گرفتار شدن در قانون جنگل مصون می‌دارد. علاوه بر این، هر جامعه ای متناسب با هویت خود منبعی برای تعیین خط قرمزهایش دارد.

آنچه خط قرمزها را در جامعه ی اسلامی ما معین و مشخص کرده، اخلاق، دین و قانون است.

این سه فاکتور اصلی در جامعه ی ما نقش مهمی در ترسیم خط قرمزها دارند. وقتی جامعه ی ما دچار خشونت گردد، نشان از این دارد که تعهد به دین،  اخلاق و قانون کمرنگ شده است. گویا سست شدن پایه‌های اصلی،  منجر به رد کردن خط قرمزها می‌شود.

با دقت به نقش دین،  اخلاق و قانون،  به خوبی در می یابیم که از بین این سه معیار، گرایش به اخلاق، فطری ترین ویژگی انسان است و اگر انسان گرایش به دین و آموزه های اسلام نیز دارد به دلیل گرایش فطری است که به اخلاق دارد؛ چراکه دین در خدمت اخلاق است.

گویا اخلاق در بین هر سه عامل ذکر شده،  از قدرت بالاتری برخوردار است و قانون و دین هر دو، اخلاق را منضبط تر می نمایند؛ اما در عین حال اخلاق خود نیز تحت تاثیر عوامل مختلفی قرار می‌گیرد و کمیت و کیفیت آن قابل تغییر است.

از جمله اموری که می‌تواند در پررنگ شدن و یا کم رنگ شدن اخلاق در جامعه اثر گذارد دینداری است. هر چقدر توجه انسان به آموزه‌های دین بیشتر شود انسان اخلاقی تر عمل خواهد کرد و اتفاقاً قانونمندتر هم خواهد شد و هرچقدر افرادی که اهل دین هستند از توجه به آموزه‌های دین فاصله بگیرند به همان نسبت هم خود بی اخلاق تر می شوند و هم دیگران را از دین گریزان کرده و زمینه ی بی اخلاقی آنها را هم فراهم می آورند.

گویا اخلاق موتور محرکیست برای عمل به دین و عمل کردن به آموزه‌های دین نیز می تواند اخلاق را بهتر و یا بدتر نماید.

حال اگر در جامعه ای از دین استفاده ابزاری شود و عقربه ی آموزه هایش در جهت مصالح شخصی دچار چرخش گردند اخلاق در آن جامعه رنگ می بازد. به نظر می‌رسد بهره بردن از دین در جهت تأمین مصالح شخصی توسط برخی از افراد اثرگذار در جامعه منجر به بی اخلاقی و یا کم اخلاقی سایر افراد می گردد.

در واقع تضعیف پایه های دین در جامعه به واسطه ی مدعیان دینداری باعث تضعیف پایه های اخلاق نیز می گردد و آن را دچار تزل می کند.

اگرچه هر از گاهی اعتراض‌های خشونت‌آمیز اتفاق می‌افتد و به قول معروف فتنه در نطفه خفه می شود، اما باید به بررسی دقیق ریشه این فتنه ها پرداخت. قطعا آسیب دیدن از ناحیه دشمنان داخلی و خارجی مورد قبول ماست و نقش بیگانگان و تبلیغات آنها را نادیده نمی گیریم؛ اما خشونت ها، منهای نقش دشمنان داخلی و خارجی، خودش می تواند نشان از حرکت یک جامعه به سمت بی اخلاقی باشد که دلیل آن عملکرد مدعیان دینداری است.

اگرچه توجه به وجود دشمنان داخلی و خارجی مهم است؛ اما مهمتر از آن چرایی تحت تاثیر قرار گرفتن مردم از دشمنان داخلی و خارجی است. شاید اگر دینداری با ظرافت هرچه تمام تر از سوی صاحبان دین به منصه ی ظهور می نشست شاهد این حجم از بی اخلاقی و خشونت نبودیم.

   زهرا ابراهیمی

لینک مطلب درخبرگزاری حوزه

 


ت

 

 

راز تحول میلیونی دل ها

این روزها حس مشترکی بین مردم وجود داشت. بارها و بارها شنیدم که می گفتند چیز زیادی از سردار دل ها (سردار سلیمانی) نمی دانستیم. چند سال اخیر بعد از قضیه داعش اسمش کمی بر سر زبان ها افتاده بود؛ ولی فقط از غیوری و شجاعتش می گفتند و از رسمش خیلی نمی دانستیم. ولی وقتی خبر شهادتشان را شنیدیم همان دقایق اول حتی قبل از این که از رسانه های مختلف عظمت روحی و معنویت ایشان را انعکاس دهند، دل هایمان منقلب شد.

انگار خبر پرکشیدن نزدیک ترین کسانمان را به ما داده بودند. حیران و سرگردان شده بودیم. حس غریبی بود. هر چه در درونمان جستجو می کردیم علت این همه حیران شدن را نمی فهمیدیم.

کلید این راز را می توان در آیات و روایات به راحتی جستجو کرد.

رَبَّنا إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتِی بِوادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِیُقِیمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ یَشْکُرُونَ (ابراهیم-۳۷)

(پروردگارا، من [یکی از] فرزندانم را در درّه‏ای بی‏ کشت، نزد خانه محترم تو، ست دادم. پروردگارا، تا نماز را به پا دارند، پس دلهای برخی از مردم را به سوی آنان گرایش ده و آنان را از محصولات [مورد نیازشان‏] روزی ده، باشد که سپاسگزاری کنند.)

در این آیه شریفه حضرت ابراهیم(علیه السلام) در دعای خویش برای فرزندشان اسماعیل(علیه السلام) میل قلب ها به سمت این وادی بی آب و علف و ذریه پاکشان را از خداوند طلب می کنند.

روایتی زیبا و دلنشین نیز وجود دارد که درباره نحوه گرایش مردم یمن به مذهب تشیع است. در پی ماجرایی، اهل یمن از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) می خواهند که وصی خود را معرفی فرمایند. ایشان ابتدا چند خصوصیت درباره جانشین خود بیان می کنند. آن ها گفتند: یا رسول الله، تو را به آنکه شما را به حقّ فرستاد، او را به ما نشان دهید که مشتاق دیدن وی گشتیم! فرمود: او همان کسی است که خداوند او را آیت و نشانه ‌ای برای مؤمنانی قرار داد که نور ایمان از سیمایشان می‌درخشد.

اگر همانند کسی که صاحب دل باشد یا گوش دل فرا دهد در حالی که خود گواهی دهد به او بنگرید، خواهید دانست که او وصیّ من است همان‌طور که دانستید من پیامبر شما هستم؛ به میان صف‌ها روید و به چهره‌ها خیره شوید. پس دلتان به هرکس متمایل شد، وصیّ من اوست، زیرا خداوند عزّوجل در کتاب خود می‌فرماید: «فَاجْعَلْ أَفْئدَةً مِّنَ النَّاسِ تهَوِی إِلَیهْم‏»، (پس دلهای برخی از مردم را به سوی آنان گرایش ده‏.) هم به سوی خودش و هم به سوی ذرّیه او علیهم السلام.

جابر گوید: پس ابو عامر اشعری از میان اشعریان، أبو غرّه خولانی از میان خولانیان و ظبیان، عثمان بن قیس و عرنه دوسیّ از میان دوسیان و لاحق بن علاقه به پا خاسته و به میان صف‌های حاضران رفته و به چهره‌ها خیره شدند و دست علی(علیه‌السّلام) را گرفته و گفتند: دل‌های ما به ایشان گرایش پیدا کرد.

یا رسول الله!

پس حضرت فرمود: خدا را شکر که شما وصیّ رسول خدا را پیش از آن‌که به شما معرفی شود، شناختید و دانستید که وصیّ من اوست. در این هنگام آن‌ها با صدای بلند گریستند، در حالی که می‌گفتند: یا رسول الله، به چهره‌های یک ‌یک آن‌ها نگاه کردیم، ولی دل ما به هیچ‌کدام از آن‌ها گرایش پیدا نکرد و چون او را دیدیم دل‌هایمان لرزید و تکان خورد، آن‌گاه جان‌های ما آرامش یافته و جگرهایمان مضطرب گشته و چشمان‌مان پر از اشک شد و سینه‌های‌مان خنک گشته و آرامش یافت چنان که گویی او پدر ما و ما فرزندان وی هستیم.

آری این است علت حس غریبی که این روزها اکثر مردم ایران و حتی تعداد زیادی از مردم جهان، آن را تجربه کردند. گویی هر کس هنوز لوح سفید ضمیر خویش را زیر غبار گناه محو نکرده باشد وقتی دربرابر چنین جذبه هایی قرار می گیرد این تحول عاشقانه و حس زیبا را با تمام وجود درمی یابد.

این گرایش در دل ها و تحول میلیونی در دنیا که روح حاج قاسم در این برهه از تاریخ به وجود آورد؛ در اثر جذبه این عبد صالح و معنویت بالای او بود. آری به راستی او سردار دل ها بود.  

 

آزاده ابراهیمی

لینک مطلب در خبرگزاری حوزه


ش

 

 

شتاب در کار خیر؛ درختی که ثمره اش سعادت مادی و معنوی است

ما در دنیایی زندگی می کنیم که بیشتر افراد آن با یکدیگر رقابت دارند؛ برخی برای بدست آوردن مال و رسیدن به پست و مقام به مسابقه می پردازند؛ بعضی هم در زمینه دانش و فناوری و گروهی نیز در میدان مکارم اخلاقی از دیگران پیشی می گیرند؛ گویا رقابت بخش جدا نشدنی دنیای ماست.

با نگاهی واقع بینانه به این نتیجه می توان رسید که نه دنیا برای کسی باقی می ماند و نه پست و مقام به کسی وفا می کند، بلکه کسب معنویات و کمالات انسانی ارزشمند است و حقیقتاً رقابت کننده در این عرصه جایگاه برتری نسبت به دیگران خواهد داشت؛ زیرا کسی که خود را بشناسد و در کسب فضایل اخلاقی به رقابت با خویش بپردازد به بالاترین قلّه دانش و معرفت رسیده است.

امام حسین (علیه السلام) می فرمایند: نَافِسوا فِی المَکَارِمِ وَ سَارِعُوا فِی المَغَانِمِ. ای مردم! در انجام کارهای نیک بر یکدیگر سبقت بگیرید و در سود بردن از پاداش های اخروی شتاب کنید. (کشف الغمّه، ج۲، ص۲۹ )

براساس سخن امام چنین می توان گفت، که دنیا همچون میدان مسابقه است و گروهی در این مسیر  فَاستَبِقُوا الخَیرات اند بدین معنا که در انجام کار نیک از یکدیگر پیشی می گیرند وهمین امربساط رشد و شکوفایی آنان را فراهم می نماید. اما افسوس در این میان، گروهی نیز با تباه ساختن عمر و فرصت خویش، قدم در مسیر خسران و نابودی می گذارند.

آری، فَاستَبِقُوا الخَیرات درختی است که ریشه اش باور ما و ثمره اش چیزی جز سعادت مادی و معنوی ما نخواهد بود.

خداوند در آیه ۱۴۸ سوره بقره ما را به مأنوس بودن به کار خیر دعوت کرده و در ادامه نیز حتی به گامی بالاتر یعنی سبقت در خوبی ها تشویق می نماید و در انتهای آیه به این امر اشاره می کند که هرکجا باشید بازگشت شما به سوی خداوند است. این یادآوری قیامت پس از امر به انجام کارهای نیک، بیانگر آن است که اگر ما انسان ها عقیده ای مستحکم به یَومُ القیامَه داشته باشیم، در انجام کارهای خیر سستی نخواهیم ورزید زیرا به این حقیقت خواهیم رسید که سعادت اخروی ما در گرو اعمال نیک ماست و انسان عاقل برای رسیدن به چنین خوشبختی، همه همت خود را در خدمت گرفته و لحظه ای از پا نمی نشیند«وَ لِکُلٍّ وِجهَهٌ هُوَ مُوَلِّیهَا فَاستَبِقُوا الخَیرَات»

از جمله ویژگی های مومنان این است که هم اهل سبقت اند و هم تلاش می کنند که فرصت ها را از دست ندهند و در عین حال با شتاب در کار خیر جامعه را به مسابقه ای فرا می خوانند تا دیگران نیز در این امر خیر شرکت کنند. آنها از این طریق بذر انگیزه را در دل مردم کاشته و آنان را به سوی این امر پسندیده تشویق می کنند.

از آنچه که گفته شد چنین برداشت می شود که برآیند این نوع عملکرد مومنانه چیزی جز تقویت ارتباط عاطفی بین مومنین و سایر افراد جامعه نخواهد بود. این نگرش همه افراد جامعه را درجست وجوی عمل نیک به تکاپو وا می دارد و همه تلاش می کنند تا نخستین کسی باشند که کار خیر انجام می دهد.

صحنه های متعددی که ازخودگذشتی مردم عزیز و جهادگر و مخصوصا پزشکان و پرستاران را در این روزهای سخت بحران کرونا به تصویر می کشد گویای سبقت در کار خیر است که همان منش قرآن می باشد.

آری داستان انسان های نیک که به قرب الهی نایل می شوند چیزی جز گام برداشتن در این مسیر نیست.

 شکریه   

لینک مطلب در ندای اصفهان


 

ت

ترس از کرونا؛ مذموم یا ممدوح؟!

به هر طرف که نگاه می کرد، ماسک و دستکش می دید. با خودش گفت: نکند مبتلا شوم؟ از جایش بلند شد و با سرعت از اتوبوس پیاده شد. دوید. نفس ن سرفه ای کرد. رهگذری به او نگاه کرد و دور شد. قلبش تند تند زد نکند، نکند .

این روزها ترس از  بیماری کرونا مثل  خود بیماری شیوع پیدا کرده است و نه تنها  زندگی خود شخص،  بلکه  امداد رسانی پزشکان به بیماران واقعی را دچار اختلال نموده است. ترس اگرچه برای حفظ جان لازم است اما گاهی همانطور که  در ضرب المثل ها گفته شده برادر مرگ است.

سؤالی که مطرح می شود این است که آیا ترس به طور مطلق خوب است یا نه؟ در پاسخ به این سؤال باید گفت ترس، احساسی غریزی است نهفته در وجود انسان  که در مواقع احساس خطر  فعال می شود. ترس را می توان به دو نوع ترس ممدوح و ترس مذموم تقسیم نمود.

ترس ممدوح باعث می شود انسان خود را مقید به اموری نماید که در نهایت به نفع خود انسان است مثل ترس از خدا  که در قرآن بدان اشاره شده است:« فَلَا تَخْشَوُا النَّاسَ وَاخْشَوْنِ، پس هرگز از کسی نترسید و از من بترسید. »(مائده/۴۴)

این نوع ترس  باعث می شود انسان به سمت گناه نرود و نتیجه ی آن چیزی جز رشد وکمال معنوی انسان نخواهد بود. ترس از بیماری نیز اگرمنجر به  رعایت مسائل بهداشتی و ایمنی گردد از همین نوع می باشد یعنی ممدوح است وبه نفع خود انسان؛ اما اگر ترس منجر به برهم خوردن تعادل روانی و ایجاد اضطراب در وجود انسان گردد، ترس مذموم نام می گیرد و این نوع ترس برای سلامتی روحی و جسمی انسان بسیار آسیب زاست؛ چراکه اضطراب باعث پایین آمدن توان فکری و منطقی انسان می شود و سیستم ایمنی بدن را ضعیف می کند و در نهایت احتمال ابتلاء به بیماری را افزایش می دهد. درواقع ترسِ فلج کننده و  منفعلانه نسبت به  بیماری، بیش از خود بیماری به انسان آسیب می رساند.

بهترین راهکار برای رهایی از ترس مذموم، یاد خداوند است همانطورکه در  قرآن بیان شده است: «أَلا بِذِکرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ القُلُوبُ؛ آگاه باشید که تنها با یاد خدا دلها آرامش پیدا می‏کند. » (رعد/۲۸)

 با یاد خداوند مهربان، انسان به خاطر خواهد آورد که نیرویی عظیم تر از تمام قدرت های موجود دنیا وجود دارد که همیشه یار و یاور و مراقب اوست؛ و با تمرکز بر این امر انسان به آرامش می رسد وحالت تعادل روانی او حفظ می شود و در حالت آرامش روانی، انسان می تواند منطقی فکر کند و عاقلانه تصمیم بگیرد.

 دعا خواندن و توکل  کردن بر خدا از مصادیق یاد خداست. در مواقعی همچون شیوع یک بیماری، انسان از طریق یاد خدا و توکل بر او می تواند بر ترس مذموم خود غلبه کند و با انجام  اقدامات پیشگیرانه و رعایت نکات بهداشتی خود و اطرافیانش را از بیماری حفظ کند.

زهرا باغبانان 

لینک مطلب در خبرگزاری حوزه


ب

 

بی تفاوتی مساوی است با ظلم/ در گودالیم یا بالای گودال؟

شاید برای هر کسی پیش بیاید که در موضع قدرت نسبت به مظلومی قرار گرفته باشد. نگهداشتن نفس از تعرض به دیگران زمانی که می­ توانی با ِاعمال اندک نفوذی، به اهداف خود برسی شاید به ظاهر آسان باشد، ولی اگر به اَعمال خود دقیق تر بنگریم اکثر ما در حیطه فعالیت هایمان با توجیهات متعددی دچار ظلم به افراد زیردست خود می­ شویم.

جملاتی از قبیل بالاخره بنده زحمت بیشتری کشیده­ ام، من مدیر خانواده ­ام، من مادرم و حق دارم، به اندازه تحصیلاتم برخوردار نیستم پس حق دارم، حق آب و گل دارم یعنی نمی­ توانم به خویشاوند خود لطفی کنم؟ توجیهاتی است که در این­گونه مواقع ابلیس در قلبمان وسوسه می­ کند که اگر به ندایش پاسخ مثبت دهیم آن­وقت در هر جایگاهی که باشیم و محدوده ظلمان هر اندازه­ ای هم که باشد ما یک مستکبریم و باید در انتظار عواقب آن باشیم؛ چه بسا این مساله اثبات می ­کند که حتی اگر ما رئیس جمهور آمریکا هم باشیم و حیطه قدرتمان جهانی باشد، روی امثال ترامپ را سفید خواهیم کرد.

گاهی با دست خود مرتکب ظلم نمی­ شویم ولی با سکوت درباره آن موجب جسارت بیشتر ظالم و افسارگسیخته شدن ظلمش می­ شویم. در این هنگام ما ظالم را یاری می ­کنیم. یعنی اگر ظلمی را ببینیم و کاری از دست و زبان و حتی قلم ما بر بیابد و کوتاهی کنیم ما هم در آن از حق،  شریک هستیم.

آری، آن زمان که مشغول تضییع حقوق کسانی هستیم که بر آن­ها سیطره داریم، همان موقع که قهقهه مستانه ­مان گوش فلک را کر کرده است؛ نمی ­دانیم که بر نابودی خود می ­دمیم. علی الخصوص زمانی­که طرف مقابلمان گناهی جز حقگویی نداشته باشد.

قرآن می فرماید:

»قُتِلَ أَصْحَابُ الأخْدُودِ  النَّارِ ذَاتِ الْوَقُودِ  إِذْ هُمْ عَلَیْهَا قُعُودٌ  وَهُمْ عَلَى مَا یَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِینَ شُهُودٌ  وَمَا نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلا أَنْ یُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ  الَّذِی لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَاللَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ  إِنَّ الَّذِینَ فَتَنُوا الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ ثُمَّ لَمْ یَتُوبُوا فَلَهُمْ عَذَابُ جَهَنَّمَ وَلَهُمْ عَذَابُ الْحَرِیقِ» بروج-۴ تا۹

(مرگ بر آدم‏سوزان خندق همان آتش مایه‏ دار [و انبوه]  آنگاه که آنان بالاى آن [خندق به تماشا] نشسته بودند و خود بر آنچه بر [سر] مؤمنان مى ‏آوردند گواه بودند. و بر آنان عیبى نگرفته بودند جز اینکه به خداى ارجمند ستوده ایمان آورده بودند. همان [خدایى] که فرمانروایى آسمانها و زمین از آن اوست و خدا[ست که] بر هر چیزى گواه است. کسانى که مردان و ن مؤمن را آزار کرده و بعد توبه نکرده‏ اند ایشان راست عذاب جهنم و ایشان راست عذاب سوزان)

آری، همان موقع که سوزانده شدن بیگناهان را یا مستقیما با دست خود یا با تایید و سکوتمان نظاره ­گر هستیم نابود شدیم؛ چراکه خداوند مقتدری انتقام گیرنده این مظلومان است که سیطره قدرتش قابل مقایسه با قدرتمندترین انسان­ها نیست. تمام آسمان­ها و زمین تحت فرمانروایی او و گوش به فرمان او هستند. پس بر خودت غره مباش که در پرتگاه تباهی سقوط کرده ­ای و از انسانیتت چیزی جز قالب ظاهری باقی نمانده است.

ظالمانی که در هر برهه­ ای از زمان دست تعدی بر ملتی ضعیف دراز کرده ­اند دیر یا زود به عاقبت اعمال خود می­ رسند. طبق وعده­ خداوندی که قاصم جبارین است و وعده­ او تخلف نمی ­پذیرد. خواه این مظلومان در فلسطین باشند یا در یمن یا میانمار و یا اکنون در هند و عربستان.

بی تفاوت بودن معنایی ندارد؛ یا ظالمیم و یاریگر ظلم و یا مظلوم هستیم و تحت ظلم. یا در گودال آتشیم و یا نظاره­ گر سوختن مظلومان.

هر کس به هر میزانی که می ­تواند باید تلاش کند، حرفی بزند و آبی بر آتش بریزدبی تفاوت بودن معنا ندارد‌.

آزاده ابراهیمی

لینک مطلب در ندای اصفهان

 


 

د

 

درخانه بمانیم، حتی اگر هیچ­ وقت نماز واجب را در خانه اقامه نمی­ کردیم

از مهم­ترین و با ارزش­ترین ویژگی­ هایی که برای پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم) مطرح است، «عبد» بودن است، در هر نمازی که به جا می­آوریم دست کم یک بار به این مطلب اشاره می­کنیم.« اشهد ان محمد عبده و رسوله» حتی عبد بودن ایشان مقدم بر رسول بودنشان مطرح می­شود و چه بسا که زمینه ساز رسالت بوده است.

این مسئه تنها درباره پیامبر عظیم الشأن اسلام مطرح نیست و بسامد زیادی در قرآن مجید دارد، حضرت عیسی نیز درآن معجزه­ عظیم وقتی به معرفی خود در گهواره می­پردازد اولین خصوصیت خویش را این­گونه بیان می­کند. «قالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتانِیَ الْکِتابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیًّا»( گفت من بنده خدایم به من کتاب (آسمانى) داده و مرا پیامبر قرار داده است.)(مریم-30) قرآن کریم درباره حضرت نوح(علیه السلام) نیز به این امر تصریح می­نماید؛ وقتی خطاب به بنی اسرائیل می­فرماید: «ذُرِّیَّةَ مَنْ حَمَلْنا مَعَ نُوحٍ إِنَّهُ کانَ عَبْداً شَکُوراً» (اسراء-3)(اى فرزندان کسانى که با نوح (بر کشتى) سوار کردیم، او بنده شکرگزارى بود.) معنای واقعی و دقیق این واژه چیست؟ در زبان فارسی ما آن را به «بنده» ترجمه می­کنیم اما آیا این واژه می­تواند به تنهایی بار معنایی این کلمه را به دوش بکشد؟

از آن­جایی که اعراب زمان نزول، برای حیوانات خود ارزش زیادی قائل بودند؛ برای درک کامل و ژرف بعضی از کلمات مطرح در متون دینی صدر اسلام ناگزیر هستیم که آن را درباره­ حیوانات بررسی کنیم، عرب به اسبی «عبد»می­گوید که غیر از صاحبش هیچ ­کس را به حریم خود راه نمی­دهد. این اسب عبد مالک خود شده است. معنای واقعی «عبد» را از این­جا باید دریافت، اگر جزء خدا هیچ موجودی راه نفوذ به قلب ما نداشت؛ آن­گاه ما عبد مولی گشته­ایم. «القلب حرم الله و لا تسکن فی حرم الله غیر الله»( بحار الانوار، ج 70، ص 25) (دل حرم خداست ، پس در حرم خدا، غیر خدا را ساکن مکن.)

این امر پیامدهای زیبایی دارد. وقتی «عبد» شدیم دیگر میزان و خط کش عمل­ ما با خواست و اراده مالک و مراد ما تنظیم می­شود. وقتی«عبد» شدیم دیگر نمی­گوییم با وجود مضراتی که  برای جسممان دارد؛ باز هم می­خواهیم روزه بگیریم؛ با این بهانه که دلمان راضی نمی­شود. دیگر دل و خواست قلبی ما مطرح نیست. وقتی «عبد» باشیم، حتی شرکت در مجالس اهل بیت(علیهم السلام) را در صورتی جایز می­دانیم که خدا به آن راضی باشد و دیگر با وجود نهی خدا و پیامبرش در زمان وجود احتمال ضرر، به دلیل شیوع بیماری مسری بر آن اصرار نمی­کنیم.

گاهی شرکت نکردن در نماز جمعه و جماعت و نرفتن به اماکن زیارتی و شرکت نکردن در مراسم اعتکاف نهایت عبودیت را می­رساند. این­جاست که مشخص می­گردد چند مرده حلاجیم؟ این­جاست که می­توانیم خود را محک بزنیم که برای آرامش قلبمان و برای تسکین آلاممان عبادت می­کنیم یا مخلصانه رضای الهی را طلب می­کنیم؟ باید عبد باشیم تا در همه حال گوش به فرمان ولایت بسپاریم حتی اگر مخالف میل ما باشد. در خانه بمانیم حتی اگریک سال در انتظار شرکت در اعمال ام داوود بودیم. در خانه بمانیم حتی اگر هیچ­وقت نماز واجب را در خانه اقامه نمی­کردیم. بسته شدن موقتی زیارتگاه­ها و مساجد به اسلام و تشیع ضربه نمی­زند و ریشه تنومند آن را که در طول قرن­ها در قلوب ریشه دوانده است نمی­خشکاند. اما اگر مسلمین و شیعیان را دیدیم که از ولی امرشان پیشی گرفتند آن­گاه باید فاتحه­ دین را بخوانیم. «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ»(حجرات-1) (اى کسانى که ایمان آورده‏اید چیزى را بر خدا و رسولش مقدم نشمرید و پیشى مگیرید و تقواى الهى پیشه کنید که خداوند شنوا و داناست.)

 

آزاده ابراهیمی فخاری

لینک مطلب در صاحب نیوز

 


ش

شترمرغ نباش

امروزه وقتی از زندگی پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) به عنوان اسوه و الگو در سلوک و سبک زندگی خویش می گوییم؛ وقتی درباره تمسک به سیره حضرت زهرا (سلام الله علیها) و اهل بیت (علیهم السلام) در تعیین خط مشی زندگی، سخن به میان می آوریم، با واکنشی روشنفکرمآبانه مواجه می شویم با این مضمون که، بین زمان زندگی ما با 1400 سال پیش تفاوت های اساسی وجود دارد.

زندگی ما از لحاظ تکنولوژی، اجتماعی و حتی جغرافیایی با آن زمان بسیار متفاوت است؛ بنابراین پیروی از این بزرگواران هرچند که در زمانه ی خود افراد برگزیده ای بوده اند و از لحاظ فردی و اجتماعی و مادی و معنوی، در حد اعلای انسانیت قرار داشته اند؛ اما مناسب برای زمانه ی ما نیست.

ما می توانیم آنان را دوست داشته باشیم و مورد احترام قرار دهیم. حتی در مراسم عزا و شادی آن ها شرکت کرده و برای آخرت خودمان توشه تهیه کنیم؛ اما پیروی از منش و سیره آن ها علی الخصوص در زندگی اجتماعی در دوران مدرن و پست مدرن معقول نیست.

حال باید پرسید؛ آیا تمسک به سلوک غربیان حتی با وجود هم زمانی با زندگی ما ایرانیان امری معقول است؟ آیا هرآنچه برچسب قدیمی بودن دارد وما محکوم به فناست؟ و هرآنچه با ویژگی تجدد خودنمایی می کند بدون هیچ قید و بندی مورد ستایش است؟ اصلا جدای از معقول بودن، آیا الگوبرداری از سبک و سیاق زندگی غربی امکان وقوعی دارد؟

اگر خوب دقت کنیم همزمانی دلیلی بر همزبانی، هم اندیشی و یکسان بودن نیازها نیست. اگر زمانه ی ما با دوران زندگی معصومین(علیه السلام) تفاوت هایی دارد، از دیگر سو اختلاف در جغرافیا و فرهنگ و در نتیجه نیازها و آمال و آرزوهای ما با دیگر جوامع نیز امری نیست که قابل چشم پوشی باشد.

حال باید دید راه صحیح چیست؟ یعنی آیا برای اتخاذ منش صحیح در زندگی راهی برای الگوگیری از افراد موفق چه در زمان گذشته و چه در زمان حال وجود ندارد؟

آیا تفاوت های مکانی و زمانی و اقلیمی مانعی بر استفاده از تجارب موفق دیگران است؟

آیا قرآن کریم که می فرماید: «لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ/ قطعا برای شما در [اقتدا به] رسول خدا سرمشقی نیت» به این امور توجهی نداشته است؟

این سؤالات حتی ذهن افراد متدین را نیزدچار بحران نموده است. از طرفی به دین، معصومین (ع)،   قرآن و اهل بیت (ع) علاقمندند ولی در عین حال حس می کنند نمی‌توانند و نمی‌شود به سبک زندگی آن‌ها زندگی کرد. از آن طرف تبعیت از سبک زندگی غربی را عامل دوری از اهل البیت علیهم السلام می دانند.

این امر باعث شده که زندگی ما شبیه شتر مرغ شود که نه همچون سایر پرندگان پرواز می کند و نه چهارپایی است که بتوان بر پشت آن سوار شد. به همین دلیل مفهوم سعادت در جامعه ی ما مفقود گشته است.

در پاسخ باید ابتدا معنای سبک زندگی را مشخص کنیم. سبک زندگی در چند بُعد می تواند مورد توجه قرارگیرد. اولاً در نگرش ما به زندگی و عالم هستی (یعنی افکار و عقاید)، ثانیاً در احساس ما نسبت به زندگی یعنی کمیت و کیفیت حب و بغض های ما و ثالثاً در بعد برنامه‌ها و روش‌ها و رفتارهای ما.

مسلما معنایی که پروردگار در آیه ی شریفه مد نظر دارد و انسان ها را به اسوه قرار دادن پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم) امر می فرماید، معنای قالبی سبک زندگی نیست، چرا که اهل بیت در بحث قالب زندگی امر فرموده اند که فرزند زمان خود باشیم. (غررالحکم و دررالکلم، حدیث ۴۴۷)

آن چه باید در منش ما مورد تمسک به حضرات معصومین قرار گیرد، نگاه، جهان بینی، دیدگاه‌ و افکار ما نسبت به عالم هستی و موضوعات زندگیست که باید بر مبنای تفکر محمدی(صلی الله علیه و آله وسلم) یعنی همان تفکر توحید محور باشد نه تفکرالحادی، اومانیستی و نه حتی التقاطی و غربگرایانه.

اینجاست که اقتصاد توحیدی، ت توحیدی، تربیت توحیدی و. و. معنا پیدا می کند.

در این صورت آن چه اصل و روح و غایت حیات ما را تشکیل می دهد یک حقیقت واحد است و آن چه طبق شرایط زمانی و مکانی متحول می شود فروعاتی است که در سعادت ما نقش تعیین کننده و سرنوشت ساز ندارد. البته فراموش نکنیم که در سبک زندگی توحیدی برای فروعات نیز ضوابطی مدنظر قرار گرفته و خط قرمزهایی مشخص شده است تا در سایه ی این مرزبندی زیست اخلاقی در متن سبک زندگی ساری و جاری گردد.

 

آزاده ابراهیمی

لینک مطلب در خبرگزاری حوزه


 

ق

 

 

این قصه خیالی نیست!

واژه پرمحتوایی که برای نجات از رنج کرونا به آن محتاجیم

تعداد افراد خانواده من سه نفر بیشتر نیست. من و دختر و همسرم. اگر بخواهیم شعاع این دایره متحدالمرکز را بیشتر افزایش دهیم و پدر و مادر و برادرم را هم در نظر بگیریم؛ سر جمع می شویم شش نفر.

این روزها که گره «ویروس کرونا» و بحران این بیماری روی همه بحران های گذشته را سفید کرده و معلوم نیست هنوز قله مرتفع و فتح نشده دیگری باقی مانده تا بومرنگ حوادث روی آن فرود بیاید یا نه!؟ من و خانواده ام همچنان بر سر یک سفره می نشینیم و ماکارونی، پلو ماش، نان و پنیر و یا هر غذای خوردنی دیگری که تدارک دیده ایم را میل می کنیم. به تازگی یک نوع چایی دیر دم هم خریده ایم که یکی دو ساعت بعد از ناهار آن را دم می کنیم و باز در کنار یکدیگر می نوشیم.

تا چند هفته پیش، با فرا رسیدن شب جمعه تعداد افراد دور این سفره خیلی بیشتر از این حرفها بود. چون همان ماکارونی، پلو کلم و یا آش شله قلمکاری را که هر خانواده برای وعده شامش در نظر گرفته بود، می آوردیم و داخل سفره ای می گذاشتیم که عمو، دختر عمو، عمه و همه اعضای فامیل بر سر آن نشسته بودند. چایی و میوه هم به عهده میزبان بود.

اما در این روزهای رنج، وقتی که برای دورهمی های شب های جمعه از فعل گذشته «بودیم» استفاده می کنم؛ یا تلاش زن عمو، دختر عمه، برادر و بقیه را در گروه فامیلی «مجازیمان» برای شاد نگه داشتن روحیه ها می بینم؛ در عمق خاطرات گذشته بیشتر فرو می روم و ریزه کاری های زیادی از زمان سپری شده جلوی چشمهایم آینه می شود. ما برای اینکه «با هم» بودنمان حفظ شود، تا بحال از خیلی چیزها صرفنظر کرده ایم. موقعیت های فردی زیادی را پشت کوه های بلند انداخته ایم تا این دورهمی های فامیلی، این دورهمی های شش نفره و حتی سه نفره برقرار بماند، سفره بی تجملی گشوده شود. چند نفر با همان اندک بضاعتی که داخل سفره چیده شده سیر و از آرامش لبریز شوند. بی کدروت، بی قهر و با آشتی. به نظرم این خاطراتِ روی دور تکرار افتاده در ذهن من برای استمرار یافتن، برای تبدیل شدن فعل «بودیم» به «هستیم»، برای جدا شدن از غصه و رنج، همچنان محتاج تقویت و بازیابی واژه پرمحتوایی است که بیشتر از هر چیز در عمل معنی و مصداق پیدا می کند

پیشترها قصه ای خوانده ام که همه شخصیت های محوری آن از یک خانواده اند. تعداد نفرات آن خانواده از انگشتان دست نمی کند و همیشه سفره غذایشان خالی از تجمل است. روزی تعدادی از اعضای این خانواده دچار رنج و بیماری می شوند. آنها در یک قرار خانوادگی تصمیم می گیرند برای دفع بیماری و بازگشت سلامتی و آرامش، سه روز پشت سر هم روزه بگیرند و تصمیمشان را عملی می کنند. اما هر سه روز، موقع افطار، نیازمندی به خانه آنها مراجعه می کند و همه افراد آن خانواده با وجودی که خودشان سخت گرسنه هستند، وعده افطارشان را به آن سه نیازمند می بخشند.

دانای کل در این قصه زبان حال آن خانواده را اینچنین بازگو می کند: «إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزَاءً وَلَا شُکُورًا؛ و گویند ما فقط برای رضای خدا به شما طعام می‌دهیم و از شما هیچ پاداش و سپاسی هم نمی‌طلبیم» (سوره دهر،آیه ۹، تفسیر ترجمه المیزان) و در پایان ماجرا خداوند مهربان در عوض عملکردشان رنج بیماری را از آن خانواده برمی دارد.

به گمانم آن واژه ی پرمحتوایی که امروز برای استمرار «با هم بودن»هامان و نجات از این رنج به تعریف و عملی شدنش محتاجیم، در این قصه مصداق عینی تری می یابد، که دانای کل در این قصه به آن «ایثار» می گوید.  

 

زهره نوروزی 

لینک مطلب در ندای اصفهان


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

بهترین آهنگ های پیشواز فلسفه و راز و رمز نماز مینو گرافیک مقاله علمی ZAPCO Rachel مجله اینترنتی کودک